آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص253
حاصل از استماع و حتی دیدار دو کلمه متجانس بخشی از خرسندی و شعف است؛ لذا نقطه تلاقی و وجه اشتراک بلاغت با زیبایی شناسی و هنر آشکار می شود؛ زیرا معرفت به تناسب های موجود در میان اجزای یک کل، به هر روش و نظم و سلیقه ای که باشد، شناخت و ادراک زیبایی و بلاغت است …»؛[1] لذا سجع در حکمت ها که از عبارات کوتاه تشکیل شده به دلیل کمی واژگانی اندک است. این جملات را برای نمونه می خوانیم:
« مَا أضمَرَ أحدٌ شَیئاً إلّا ظَهَر فِی فَلَتاتِ لِسَانِه وَ صَفَحَاتِ وَجهِهِ …:[2] کسی چیزی را در دل نهان نمی کند، مگر آنکه در سخنان بی تأملش یا در وجناتش ظاهر می گردد ».
در این جملات، عبارات « فلتات لسانه » و « صفحات وجهه » در تعداد کلمات مساوی اند.
در این حکمت حضرت می فرماید: « کُن فِی الفِتنةِ کَابنِ اللَّبونِ لَاظَهرٌ فَیُرکبُ وَ لا ضَرعٌ فیُحلَبُ: به هنگام بروز فتنه چون بچه شتر باش که نه پشتی استوار دارد که بتوان بر آن سوار شد، نه پستانی که از آن شیر توان دوشید ».
در جملات « لاظهر فیرکب » ( 3 کلمه )، «( و لا ) ضرع فیحلب » ( 3 کلمه )، کلمات « یرکب و یحلب » هم تشابه آوایی دارند و هم انسجام واژگانی.
در حکمت ها و کلمات قصار با وجود کوتاهی عبارات باز تکرار آواها و گوش نوازی آنها را ملاحظه می کنیم؛ مثلاً در این عبارت کوتاه، ولی پرمحتوا آمده است: « الدُّنیا دارُ مَمَرٍّ لا دارِ مَقرٍّ :[3] دنیا سرای گذر است، نه سرای ماندن ».