آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص203
« أوّلُ الدّینِ مَعرِفتُهُ
وَ کَمالُ مَعرفَتِه التّصدیقُ بِه
وَ کَمَالُ التَّصدیقِ بِه تَوحیدُهُ
وَ کَمالُ تَوحِیدِه الإخلاصُ لَه
وَ کَمالُ الإخلَاصِ لَه نَفیُ الصّفاتِ عَنه
لِشَهادَة ِکُلِّ صِفَة أنّهَا غَیرُالمَوصُوفِ
وَ شَهادَة کُلِّ مَوصُوفٍ أنَّه غَیرُالصّفَة؛
فَمَن وَصَفَ اللّه سُبحَانَه فَقَد قَرَنَهُ
وَ مَن قَرَنَه فَقَد ثنّاهُ
وَ مَن ثَناهُ فَقَد جَزّأهُ
وَ مَن جَزّأه فَقَد جَهِلَه
وَ مَن جَهِلَه فَقَد أشَار إلیه
وَ مَن أشَار إلَیه فَقَد حَدَّ
وَ مَن حَدَّ فَقَد عدَّ :[1]
سرآغاز دین شناخت اوست و کمال شناختن در تصدیق اوست و کمال تصدیق به وی، توحید اوست و کمال توحیدش در اخلاص ورزیدن است به او و کمال اخلاص ورزیدن به او زدودن صفت هاست از وی؛ چراکه هر صفت غیر از موصوف است و ( نیز ) هر موصوف غیر از صفت؛ پس هر کس که خدای سبحان را به وصفی متصف کند، همانا وی را مقرون به قرینی کرده و آن کس که برای وی قرینی انگارد، او را دو چیز پندارد و هر کس او را دو چیز شمارد، قطعاً به ( حقیقتش ) پی نبرده و هر کس بدو پی نبرد، قطعاً بر وی