پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص141

و حضرت عليه السلام در باب یقین می فرماید: « والیقینُ عَلی أَربَعِ شُعَبٍ: عَلی تبَصِرةِ الفِطنَةِ وَ تَأَوُّلِ الحِکمَةِ وَ مَوعِظَةِ العِبرَةِ وَ سُنّةِ الأوّلیِن … وَالجِهادُ مِنهَا عَلی أَربَعِ شُعَبٍ: عَلی الأمرِ بِالمَعروُفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ وَالصِّدقِ فِی المَواطِنِ وَ شَنَآنِ الفَاسِقین …:[1] و یقین را چهار شعبه است: بینایی هوشمندانه و دریافت حکیمانه، پندگرفتن از دیگران و اقتدا به روش پیشینیان …. جماد را نیز چهار شاخه است: امربه معروف و نهی ازمنکر و صداقت در مواضع حق و دشمنی با فاسقان ».

ویژگی مهم این عبارات آن است که بر پایه انتقال معنا در امر مهم دینی یعنی ایمان مبتنی است و از نوعی ادغام معرفتی برخوردار است که آن را به صورت دایره ای از مفاهیم و شبکه ای از اطلاعات درآورده است؛ لذا این گونه گفتمان دارای ویژگی های ذیل است که حضرت عليه السلام به خوبی از آنها بهره برده است:

وضوح و روشنی

در این نوع گفتمان که مبتنی بر حقیقت و آموزش مفاهیم دینی است، باید زبان شفاف و روشنی به کار گرفته شود؛ یعنی زبان و ساخت زبانی در این گفتمان باید دربردارنده معنایی روشن باشد. هدف حضرت عليه السلام در این گفتمان تشویق مخاطبان به فراگیری مفاهیم دینی است؛ لذا باید روشن و بدون ابهام باشد؛ برای نمونه در برخورد با یارانش که به دشنام دادن به مردم شام در جنگ صفین می پرداختند، می فرماید:

« إنِّی أَکرَهُ لَکُم أَن تَکُونُوا سَبّابِینَ و لَکِنَّکُم لَو وَصَفتُم أَعمَالَهُم وَ ذَکَرتُم

  1. 1. . همان، حکمت 31.