پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص117

چنان که وی می گفت: « اعلم ان الاستعاره فی الجمله ان یکون للفظ اصل فی الوضع اللغوی معروف تدلّ الشواهد علی أنه اختص به حین وضع ثم یستعمله الشاعر او غیر الشاعر فی غیر ذلک الاصل و ینقله الیه نقلاً غیر لازم فیکون هناک کالعاریة »:[1] بنابراین استعاره فی الجمله آن است که برای لفظ در اصلِ وضع لغوی آن، اصلی باشد شناخته شده که شواهد دلالت بر این می نمایند که لفظ برای آن ( معنای ) اصل تخصیص یافته است. آن گاه شاعر یا غیرشاعر آن لفظ را در نقلی غیرلازم در غیر آن معنا به کار بَرَد؛ لذا به کارگیری لفظ در اینجا همچون امر عاریتی است.

امروزه چنان که دیدیم، بحث استعاره به حوزه معنا مربوط می شود و دارای کارکردهای معنایی است؛ حتی کسانی در دوران معاصر در مباحث فلسفی آن را مطرح کرده اند؛ از جمله علامه طباطبایی که در بحث ادراکات اعتباری به آن پرداخته است. در شرح بحث ادراکات اعتباری آمده است: « سکاکی معتقد بود که استعاره از شئون الفاظ نیست؛ بلکه از شئون معانی است؛ یعنی از اعمال مخصوص ذهن است و در مورد عمل استعاره و اینکه هیچ گاه لفظ از جای خود تکان نمی خورد و در غیر معنای اصلی خود استعمال نمی شود، استعاره حقیقتاً یک عمل نفسانی و ذهنی است؛ یعنی انسان از ذهن خود فرض و اعتبار می کند که مشبّه یکی از مصادیق مشبه به است و خارج از آنها نیست و حدّ و ماهیت مشبه به را در تخیّل خود منطبق به مشبه می کند ».[2] در باب تشبیه نیز چنین است. تعریفی که در دیدگاه سنتی از تشبیه آمده است، چنان است که شامل عبارات فاقد تشبیه نیز می شود؛ مثلاً جرجانی می گوید: « تشبیه مشارکت چیزی

  1. 1. . عبدالقاهر جرجانی؛ اسرار البلاغه؛ ص27.
  2. 2. . محمدحسین طباطبایی؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ ج2، ص149.