پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص116

یک معنا به شیوه های مختلف ایراد می شود ( چنان که گذشتگان بر این باور بودند )؛ بلکه معتقدند: « اسناد مجازی و تمثیل و همچنین مباحث تازۀ نماد، حسّ آمیزی، پارادوکس، تشخیص و تجرید نیز از مقوله بیان به حساب می آید ».[1] به همین روی در نگاه کسانی چون « لیکاف » و « جانسون » انواع متفاوتی از استعاره ها در زیربنای بیشتر مفاهیم بنیادی ذهن ما وجود دارند:

1. استعاره های مربوط به جهت که اساساً به نظام مکانی مربوط می شوند؛ مثل بالا – پایین، داخل – بیرون، جلو – عقب، نزدیک، دور، گود، کم عمق، مرکزی، حاشیه ای.

2. استعاره های هستی شناختی که فعالیت ها و عواطف و افکار ما را به هستی ها و جوهرهایی پیوند می زنند. از همه بدیهی تر استعاره هایی است که به تشخیص یا انسان پنداری مربوط می شوند.

3. استعاره های ساختاری: استعاره هایی فراگیر که بر مبنای آن دو مورد دیگر ساخته شده اند و به ما امکان می دهند مفهومی را بر اساس مفهومی دیگر سامان دهیم؛ مثل « وقت طلاست ».[2]

امروزه از استعاره تنها در حوزه شعر و ادبیات بحث نمی شود. استعاره در حوزه های دیگر نیز مورد توجه قرار گرفته است. « حوزه هایی چون فلسفه ذهن ( مثل مسئله شأن استعاری مفاهیم ذهن متعارف )، فلسفه علم ( مثل مقایسه استعاره ها و مدل های تبیینی )، در معرفت شناسی ( مثل استدلال قیاسی ) و در پژوهش های شناختی ( مانند نظریه مفهوم سازی )»؛[3] اما در دیدگاه کسی چون عبدالقاهر جرجانی، استعاره و کارکرد آن به حوزه الفاظ محدود می شود؛

  1. 1. . میمنت میرصادقی؛ واژنامه هنر شاعری؛ ص45.
  2. 2. . فرزان سجودی؛ «شرح و بازبینی چند اصطلاح علم بیان از منظر زبان‌شناسی»؛ ص58.
  3. 3. . ریچارد مورن؛ استعاره؛ ص246.