آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص110
کرد. با ظهور شخصیت هایی چون جرجانی ( م 471ق ) و سکّاکی ( م 626ق ) مباحث بلاغی که در آثار قبلی به صورت پراکنده و بدون هیچ محوریتی در کنار هم بررسی می شدند، استقلال یافتند و به سه دانش معانی، بیان و بدیع تقسیم شدند. مجموع آثار تدوین شده در دو زبان عربی و فارسی که تعداد آنها شاید به صدها عنوان کتاب و رساله در باب بلاغت برسد و تنوّع مطالب و تقسیم بندی های مطرح شده در آنها شاید چندان دستاورد چشمگیری نداشته است که این گونه نقدهایی بر آنها وارد شده است:
در میان مباحثی که در تمدن اسلامی نام علوم بلاغت به خود گرفته است و شامل سه علم معانی، بیان و بدیع است، علم اخیر یعنی بدیع بیشتر از آن دو شاخه دیگر همواره دستخوش بازی و اصطلاح تراشی بیکارهای دوران انحطاط فرهنگی بوده است. از نخستین ادوار شکل گیری این فن در میان مسلمانان که کسانی مانند قدامة بن جعفر و ابن معتزّ به نامگذاری و تقسیم مباحث این فن توجه کرده اند، تا آخرین کوشش های امثال سیدعلیخان شیرازی در انوار الربیع و شمس العلماء قریب گرگانی در ابداع البدایع، شماره نام هایی که برای صنایع بدیعی عرضه شده است، از ده تا دوازده شروع می شود و به حدود 220 صنعت می رسد که نشانه کامل انحطاط ذوق و بن بست خلاقیّت … است .[1]
از مبانی بلاغت سنتی می توان به دیدگاه دوقطبی بودن صورت و معنا یا بحث درازدامن لفظ و معنا اشاره کرد. پیداست که صورت و لفظ تابع معنا و در خدمت معنا و اندیشه هستند؛ به همین روی اموری چون تصویر، تشبیه،