آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص101
دارد و لذا نباید در عالم واقع به دنبال آن بود. « واقعیت به معنای مطابقت تصویر شعری با تصویر واقعی نیست و اساساً به محور درون به احساسات و اندیشه های شاعر تکیه دارد و ثمرۀ تعامل ذات با موضوع است ».[1] اگر بخواهیم از رابطه هنرمند با واقعیت سخن بگوییم، می توانیم آن را از دیدگاه شاعر معاصر که خود آفریننده تصویر است، بررسی کنیم. بلند الحیدری بر آن است که « هنرمند واقعی هنرمندی است که موضوعش را از خلال سه تصویر تودرتو در می یابد:
1. تصویری که با چشمانش حسّ می کند که همان تصویر مسطّح است.
2. تصویری که بر رمز ذهنی مبتنی است.
3. تصویر فشرده که رابطه ما با آن در پردازش آن دخیل است .[2]
رابطه تصویر با واقعیت و پدیده های خارجی به این شکل نیست که شاعر میان پدیده های پراکنده وحدت برقرار می نماید یا از بیرون به او تحمیل می شود؛ به عبارت دیگر آرایش و زینت نیست؛ بلکه پاره ای از اندیشه ورزی و شیوه بیان است؛ لذا تشبیه و استعاره و کنایه و دیگر ابزارهای بیانی و بدیعی شیوه اندیشه ورزی اند، نه صِرف ابزار تزئینی اضافه شده به شعر .[3] چنین است که معرفت هنری یا معرفت ادبی، در تصویر هنری ظهور می یابد و به همین دلیل است که در این معرفت، اندیشیدن به امری زبانی بدل می شود. آنچه در این فرایند نقش بنیادین ایفا می کند، عنصر تخیل است. قوه خیال شاعر با گزینش، تغییر و ترکیب تصویرهای ساده که برگرفته از زندگی واقعی است، جهانی تازه با ویژگی های تازه می آفریند. تصویرپردازی شیوه اندیشه ورزی