آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص98
همیشه پنهان در شخصیت شاعر »[1] می دانستند.
خیال که کانون توجّه ناقدان جدید – همچون ناقدان کلاسیک – است، کانون و محور بحث تصویر هنری نیز هست.
این که قدرت ترکیبی و جادویی که ما به گونه ای انحصاری به تخیل اختصاص می دهیم، خود را در تعادل یا سازش میان کیفیات متضاد یا ناسازگار نشان می دهد، یعنی مفهوم تازگی و سرزندگی همراه با چیزهای دیرینه و مأنوس، چیزی بیش از حالت عاطفی معمولی، با نظمی بیش از نظم عادی، وجدان همیشه بیدار و تسلّط مستمر بر نفْس همراه با شور، هیجان و احساس عمیق یا تند و پرحرارت؛ یعنی احساس لذّت موسیقایی … با قدرت تبدیل حجمی انبوه به وحدت تأثیر؛ یعنی جرح و تعدیل کردن یک رشته افکار به کمک یک فکر یا احساس غالب؛ اینها موهبت های تخیل هستند .[2]
ملاحظه می شود که تصویر هنری در نقد جدید زاییده عنصر خیال است و این درهم آمیختگی و پیوند میان عاطفه و ساخت به این مسئله رهنمون می شود که کارکرد خیال هنری، تلاش برای ایجاد وحدت میان ساخت و محتواست.
مسئله مهم دیگری که وجه تمایز تصویر در نقد جدید است و در نقد سنّتی از آن خبری نیست و پیش تر هم در بررسی دیدگاه ناقدان سنّتی به آن اشاره کرده ایم، توجّه به مسئله بافت در نقد جدید و بی توجّهی به آن در نقد سنّتی است. « بافت نامی است برای خوشۀ کاملی از رخدادها که همراه با هم روی می دهند و شامل وضعیت های متلازم و هر چیزی که بتوان آن را به