آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص96
از این سخنان پیداست که تصویر از نظر حازم، تنها به شکل یا ساخت اشاره ندارد و در حوزه مفهوم بیان حسّی نیست؛ بلکه « بر محور دلالت روان شناختی ویژه شکل می گیرد که معادل بازیابی یک امر درک شدۀ حسّی است که از حوزه ادراک مستقیم محو و غایب است؛ ولی دارای پیوند استواری با چیزی است که با بیان حسّی در شعر رابطه دارد ».[1] حاصل کلام اینکه تصویرگری از دیدگاه حازم به واسطه سه نیرو حاصل می شود:
1. نیروی حافظه: جایی که تصویر اشیا سامان می یابد و مطابق آنچه در عالم خارج موجود است، حفظ می شود.
2. نیروی تمییزدهنده: نیرویی است که انسان به وسیله آن هر آنچه را به موقعیت نظم و سبک مربوط می شود، تشخیص می دهد.
3. نیروی سازنده: نیرویی که مسئولیت ایجاد پیوند میان اجزای واژگان، معانی، ترکیب های ساختی، روش ها و سبک شناسی ها را بر عهده دارد .[2]
در جمع بندی دیدگاه ناقدان کلاسیک در باب تصویر باید گفت: مفهوم تصویر در نقد و بلاغت، شیئی جزئی و بریده از بافت کلّی متن بوده است. چارچوب تصویر در نقد شیء، حسّی است و این امر فراگیری نیست و بر پایه نظام روابط میان تصویرهای جزئی و کلی و تصویرهای حسّی و روانی بنا نشده است. آنچه علی بطل در باب تصویر و تمایز میان دو مفهوم آن گفته است، می تواند فصل الخطاب در باب تلقّی ناقدان کلاسیک در این باب باشد. وی می گوید: « در تاریخ اصطلاح تصویر هنری میان دو مفهوم باید تمایز افکند: 1. تصویر قدیم که در حد تصویر بلاغی در تشبیه و مجاز متوقف