آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص93
از تفکیک نادرست میان لفظ و معنا که توسط ناقدان قبل از او طرح شده بود، به پیوند ناگسستنی صورت ( تصویر ) با ساختار ( نظم ) پرداخت و صورت و معنا از نظر او به یک امر واحد بدل شد. از نظر او سرشت تصویر « تمثیل » و « قیاس » است که مفاهیم معنوی را در قالب حسی یا محسوسات و امور دیدنی ارائه می نماید. جرجانی می گوید: « و اعلم انّ قولنا صورةٌ انّما هو تمثیلٌ و قیاسٌ لِما نَعْلُمه بعقولنا علی الّذی نراهُ بأبصارنا ».[1]
جرجانی در نگاه ساختارگرایانه خود، انگیزه روانی را به ویژگی های ذوقی و حسّی تصویر می افزاید تا از طریق این پیوند، به تصویر ژرفا و تأثیرگذاری ببخشد. وی می گوید: « اگر تمثیل در پی معانی بیاید و یا جامه تمثیل بپوشد و از تصویرهای اصلی شان به تصویرهای تمثیلی انتقال یابند، زیبایی و قدرت آنها افزایش خواهد یافت، به ارزش آن معانی افزوده و آتش آن برافروخته خواهد شد. تمثیل توان و نیروی آن را در تحریک دل ها دوچندان خواهد کرد؛ دل ها را به آن جذب و شیفته آن خواهد کرد ».[2] از نظر جرجانی تصویر تنها بر اساس یکی از دو رکن لفظ یا معنا شکل نمی گیرد. توجه او به پیوند ساخت یا نظم با تصویر موجب شده است، با نگرشی کل نگر به مسئله تصویر بنگرد. از نظر او ساخت با معنا پیوندی ناگسستنی دارد. هر تغییری در ساخت موجب تغییر در تصویر می گردد؛ چون تصویر از راه « نظم » یا ساخت درک می شود. « روشن است که روش کلام، تصویرگری و ساخت ( نظم ) است. معنایی که بیان می شود، همچون چیزی است که تصویرگری و ساخت در آن واقع شده است؛ مثل نقره و طلا که انگشتر و النگو از آن ساخته می شود؛ پس همان گونه اگر بخواهیم به ساخت انگشتر و کیفیت کار آن نگاه کنیم، نمی شود تنها به نقره و طلای آن نگاه