آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص92
صورت می گیرد و این به همان گونه ای باید باشد که در دلالت و جان گوینده جای گرفته است و سازوکار آن، تصویر قابل قبول و ارائه ای زیبا می باشد. ما این دو را شرط بلاغت می دانیم؛ چراکه اگر کلام دارای عبارات و ارائه نازیبا باشد، بلیغ محسوب نمی شود؛ هرچند که مفهوم و محتوای آن روشن باشد ».[1] ابوهلال نیز در بررسی های زیبایی شناختی خود از آیات قرآن آغاز و بر تصویرهای بصری تکیه می کند. آنچه در دیدگاه او حائز اهمیت است، جنبه بصری استعاره هاست. او وجه زیبایی شناختی تصویرهای استعاری را در « نمایاندن امور نادیدنی » ( مفهومی ) می دانست .[2] مشکل عمده ابوهلال، همچون رمّانی و دیگران، آن است که در مباحث او تصویر به دو عنصر تشبیه و استعاره فروکاسته می شود و به بافت پیوند نمی خورد؛ به عبارت دیگر در حدّ تصویرهای جزئی باقی می ماند؛ « اما تصویر از تشبیه و استعاره فراگیرتر است و این را در تصویرهای قرآنی و سبک قرآن در تصویرپردازی می بینیم؛ یعنی در قرآن مفهوم تصویر هنری گسترش می یابد و از محدوده بسته خارج می شود و به مفهوم کلّی و عام و در پیوند با ساختار گسترش می یابد؛ ساختاری که بر پایه نظام روابط بین تصویرهای بلاغی جزئی و تصویرهای ساختاری شکل می گیرد ».[3]
در میان ناقدان و شعرشناسان کلاسیک، تنها کسی که دریافتِ دقیقی از مباحث زیبایی شناسی به ویژه تصویر داشت، عبدالقاهر جرجانی است. جرجانی ( م. 471ق ) با طرح مسئلۀ محوری اندیشه های زیبایی شناختی خود، یعنی بحث « نظم » روشی نو و متفاوت را در پیش گرفت. جرجانی با آگاهی