آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص91
به سان دیگر صنعت هاست که باید ماده ای باشد تا شکل پذیر باشد؛ مانند چوب در نجاری و نقره در زرگری. شاعر باید معنایی – چه والا و چه پست – داشته باشد تا ساخت شعر زیبا گردد ».[1] ملاحظه می شود که قدامة همان سخنان جاحظ را تکرار کرده و نکته تازه ای بر آن نیفزوده است.
وقتی به رمّانی ( م 386ق ) می رسیم، انتظار می رود که در حوزه تحلیلِ تصویر با تکیه بر تحلیل استعاره ها و تشبیه های قرآنی که توسط او صورت گرفته است، نکته تازه ای را دریابیم؛ اما او نیز نکته جدیدی بر اطلاعات پیشین نیفزوده است. رمّانی به عنوان قرآن پژوهی که در پی اثبات اعجاز بیانی و ادبی قرآن بوده است، « تنها به زیبایی تشبیه و استعاره بسنده می کند؛ بی آنکه تصویر را به ساختاری پیوند زند که تصویر در آن ساختار آمده است. او با پافشاری بر ” تصویرهای بصری “، بر ساخت تمرکز دارد و تمام گونه های تصویرهای قرآنی را به آن بر می گرداند؛ حال آنکه تصویر در قرآن فراگیر است و تصویر حسّی و غیرحسّی یا معنایی در آن به هم گره خورده اند. اعجاز قرآن تنها با این تصویرهای بلاغی گسسته از ساختار نیست؛ بلکه اعجاز تصویری در پیوستگی میان تصویرهای جزئی و کلی در ساختار کلّی تصویر می باشد ».[2]
از دیگران کسانی که در نقد سنّتی به بحث تصویر پرداخته اند، ابوهلال عسکری ( م 395ق ) است. ابوهلال که تحت تأثیر اندیشه های جاحظ و رمّانی بود، از تصویر هم سخن گفته است. آنچه در سخنان این بزرگان قابل توجّه است، این است که به مسئله تصویر نگاه استقلالی نداشته اند؛ بلکه آن را ذیل مسائل بلاغت مطرح کرده اند؛ از جمله ابوهلال که وقتی بلاغت را تعریف می کند، می گوید: « بلاغت چیزی است که به واسطه آن انتقال معنا به شنونده