آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص88
تشبیه و مجاز و استعاره، چنان که نویسنده کتاب صور خیال در شعر فارسی آورده است، خود موجب ابهام شده است. ایماژ را باید در دانشی چون زیبایی شناسی جستجو کرد تا از ابهام آن کاسته شود. برابرنهاده هایی چون « نگاره »، « خیال »، « تخیل »، « تصویر ذهنی »، « صورت خیالی » یا تصویر و کنایه نیز که در دایرة المعارف مصاحب آمده است، شاید معادل های دقیقی برای آن نباشند.
ایماژ را باید در مقوله شناخت جستجو کرد. آنچه در ذهن آدمی بازتاب می یابد، به شناخت منجر می شود. هرگونه شناخت حسّی، منطقی، تعمیم بخشی و قیاس ناشی از تصویر ذهنی است که آدمی با آن به شناخت جهان می پردازد. در فرایند شناخت، مهم ترین کاری که انسان انجام می دهد، تعمیم بخشی و انتزاع است؛ یعنی با استقرا و قیاس دست به تعمیم می زند و به مفهوم سازی دست می یازد. ایماژ خود تصویر ذهنی است؛ بدین معنا که شاعر و نویسنده، واقعیت بیرونی و جزئی را در عاطفه و احساس خود به صورت یک امر کلی در می آورد که به آن « مفهوم » می گوییم. تفاوت مفهوم با ایماژ آن است که ایماژ امر جزئی است و مفهوم امر کلّی. اگر شعر و ادبیات و هنر را مواجهه هستی شناختی و زیبایی شناختی شاعر و هنرمند با جهان بدانیم، می توانیم بگوییم، معرفت ادبی و هنری از مواجهه زیبایی شناختی آدمی با جهان سرچشمه می گیرد؛ بر خلاف معرفت فلسفی که به مقولات عام و کلّی مثل وجود و حقیقت می پردازد یا معرفت علمی که از مقولات خبری و از طریق تجربه و استقرا به کشف و شناخت جهان می رسد. معرفت هنری را می توان بازسازی واقعیت از طریق ایماژ تعریف کرد؛ لذا گفته اند:
ایماژ هنری روش خاص هنر است برای بازآفرینی واقعیت عینی به صورت زنده، مشخّص، حسی و قابل دریافت مستقیم بر طبق یک