آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص84
پیوند اندیشه و زبان از مباحث مهم در روان شناسی و زبان شناسی به حساب می آید. « ویگوتسکی »، اندیشمند برجسته حوزه زبان و اندیشه، در این رابطه می گوید:
به گونه ای طرح وار می توان اندیشه و سخن را همچون دایره هایی متقاطع در نظر گرفت. در بخش مشترک آنها، اندیشه و سخن انطباق می یابند تا آنچه را که اندیشه زبانی نامیده می شود، ارائه کنند؛ به هر روی اندیشه زبانی به هیچ روی دربردارنده همه صورت های اندیشه یا همه صورت های سخن نیست. ناحیه گسترده ای از اندیشه وجود دارد که هیچ رابطه ای با گفتار ندارد؛ بنابراین مجبوریم نتیجه بگیریم که پیوستگی اندیشه و زبان در بزرگسالان و همچنین کودکان پدیده ای است که به فرمانروی معیّنی محدود می شود. اندیشه غیرزبانی و سخن غیراندیشگی در این پیوستگی شرکت ندارند و تنها به گونه ای غیرمستقیم زیر تأثیر فرایندهای اندیشه زبانی قرار می گیرند .[1]
از پیوند دو دانش روان شناسی و زبان شناسی، دانش جدیدی به نام روان شناسی زبان پدید آمده که ثابت کرده است، هر واژه فقط دارای یک معنا نیست؛ بلکه دارای شبکه معنایی است؛ به عبارت دیگر هر واژه یک معنا و یک مضمون دارد. معنا بیانگر دلالت قراردادی و ارجاعی کلمه است و مضمون دربردارنده آن حوزه معنایی است که علاوه بر معنای اصلی، معانی ضمنی و پنهایی یا سایه های معنایی دارد. مضمون از اموری چون همنشینی واژگان، انگیزه و لحن گوینده یا نویسنده و دیگر حالات او تشکیل شده است. از طرفی