آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص81
آنچه در زبان اهل ادب نثر خوانده می شود، سخنی است که در قید وزن و آهنگ قراردادی معمولی در شعر محدود نیست؛ اما محاوره عادی هم تا وقتی متضمّن یک تعبیر ادبی نباشد، نثری که در مقابل شعر باشد، نیست. تعبیر ادبی امری است که بین شعر و نثر مشترک است و آن هر دو را از زبان محاوره ممتاز می کند و سخن را، خواه موزون باشد و خواه نباشد، از محدوده ادراکات و تعبیرات عادی بیرون می آورد؛ بدین گونه نثر در مفهوم شایع در نزد اهل ادب، مثل شعر و سایر هنرهای کلاسیک نوعی تقلید در تعبیر ارسطویی لفظ است. اینجا هم مثل شعر، وسیله تقلید لفظ و عبارت است؛ اما بر خلاف شعر، فارغ از قید وزن و ایقاع .[1]
موضوع این پژوهش واکاوی جنبه های زیبایی شناختی یک متن نثر یعنی نهج البلاغه است؛ نثری که در حوزه متونی جای می گیرد که هم متن باز است و هم تأویل پذیر و هم در عین تکیه و توجه گوینده آن به نقش ارجاعی زبان، نقش ادبی و شعری در آن بسیار بارز است؛ به همین روی در چنین متونی که آنها را متون والا و شاهکار می دانیم، ویژگی ادبی و شعری زبان غلبه دارد و تحلیل این گونه متن ها، تحلیل زیبایی شناختی خواهد بود. این گونه تحلیل ها از نظر زبان شناسان حلقه پراگ از دیگر تحلیل ها مهم ترند؛ چون « تنها هنر شعر به ما امکان می دهد تا کنش زبان را در تمامیتش تجربه کنیم. شعر زبان را نه همچون نظامی ایستا و ازپیش آماده، بل به سان نیرویی آفریننده آشکار می کند ».[2]