پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص58

واسطه آثار پیش از خود ممکن است؛ به تعبیر دیگر هر اثر دنباله آثار پیشین خود را می گیرد، آنها را تکرار می کند، به چالش می خواند و متحوّل می سازد. این تلقّی را گاه « بینا متنیت » می نامند؛ به عبارت دیگر هر اثر بین و میان متون دیگر وجود می یابد؛ یعنی به واسطه روابطش با متون دیگر. وقتی چیزی را ادبیات می خوانیم، یعنی آن را همچون رخدادی زبانی در نظر می گیریم که در ارتباط با گفتمان های دیگر معنا می یابد.

از این صورت بندی در باب ماهیت ادبیات که بگذریم، از حیث بررسی مفهومی و کارکردی، مسئله ادبیات از آن حیث اهمیت می یابد که در حوزه مفهوم شناسی، با دیگر حوزه های معرفتی همچون معرفت شناسی، زبان شناسی، نظریه ادبی و حتی اندیشه های فلسفی پیوند خورده است. در حوزه کارکردی نیز ادبیات با روان شناسی، جامعه شناسی، اخلاق، آداب اجتماعی و … در تعامل است؛ به همین روی در تعریف ادبیات می توان از سه نظر به آن نگریست:

1. نگاه ماهیتی؛ 2. نگاه کاربردی؛ 3. نگاه ارزشی.

1. نگاه ماهیتی

گذشته از صورت بندی ای که جاناتان کالر در نظریه ادبی جدید مطرح کرد که بیشتر ناظر بر دو حوزه زیبایی شناختی و زبان شناختی بود، در نگاه ماهیتی، از حیث سرشت ادبیات به آن توجّه می شود؛ به تعبیر دیگر در این نگاه تعریف ها ناظر بر ماهیت و چیستی ادبیات است. به نمونه هایی از این نگاه که ماهیت ادبیات را باز می نمایاند، اشاره می کنیم:

● ادبیات تقلید است ( افلاطون ).[1]

  1. 1. . گراهام هوف؛ گفتاری درباره نقد؛ ص21.