پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص54

استنباط می شود که ادبیات دیگر فلسفه و علم نیست؛ بلکه نگاه ویژه ادیب و شاعر به زندگی است و مراد از نقد، توصیف و تبیین عناصر آن و بیان اهمیت و کارکرد آن است؛ لذا باز دایره شمول معنایی آن گسترده می شود و ادبیات شخصی و واقع گرا را هم در بر می گیرد؛ به این معنا، در ادبیات هم اندیشه حضور دارد و هم احساس؛ به همین روی به واسطه آمیزش دو عنصر اندیشه و احساس در یک اثر ادبی است که آثار ادبی جاودان می گردند و حقایقی که ادبیات مطرح می کند، چه بسا از حقایقی که در علم مطرح می گردد، جاودان تر باشد.

در نظریه های ادبی امروزه ادبیات به کنشی کلامی تعبیر می شود. « ادبیات کنشی است کلامی یا رخدادی است متنی که انواع خاصّی از توجه را بر می انگیزاند. این کنش با انواع دیگر کنش کلامی، همچون ارائه اطلاعات، طرح پرسش یا قول دادن در تقابل می گیرد. در اغلب اوقات آنچه سبب می شود خوانندگان با چیزی به منزله ادبیات روبرو شوند، دیدن آن در زمینه ای است که آن را به منزله ادبیات به آنها می شناساند ».[1]

موضوع ادبیات هرچه باشد، انسان، جامعه یا هر چیز دیگر، جلوه بیرونی آن، زبان و تجلّیات زبانی است؛ به همین روی زبان و تجلّی زیبایی شناختی زبان، مهم ترین مؤلفه ادبیات است؛ لذا در میان نقش های چندگانه زبان ( نقش های عاطفی ،[2] ترغیبی ،[3] ارجاعی ،[4] فرازبانی ،[5] همدلی [6] و

  1. 1. . جاناتان کالر؛ نظریه ادبی؛ ص40.
  2. 2. . Emotive.
  3. 3. . Conative.
  4. 4. . Referential.
  5. 5. . Metalinquistice.
  6. 6. . Phatic.