پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص53

از هرگونه خطا [1] را گنجانده اند؛ گاه هم ادبیات در زیرمجموعه دانش های زبانی جای گرفته است؛ برای مثال ابن خلدون آن را یکی از چهار دانش زبانی لغت، نحو، بیان و ادب به حساب آورده است .[2] هرچند بر خلاف ارسطو که معتقد بود، هر معرفتی لزوماً باید دارای موضوع باشد، ابن خلدون آن را بلاموضوع می دانست، برای آن غایتی قایل بود که مهارت یافتن در گونه های نظم و نثر دستاورد دیگر آن است .[3]

در دوران جدید با توجّه به تغییر نگاه صاحب نظران، تعریفی که از ادبیات ارائه شده، متفاوت است. در تعاریفی که ذکر شد، بیشتر نگاه کارکردگرایانه مطرح است؛ مثلاً ادبیات به فضیلت و پرهیز از خطا تعریف و غایتی از نوعی چیرگی در نویسندگی و مانند آن برای ادبیات در نظر گرفته می شود؛ اما به تدریج در تعریف ها، ویژگی زبان محوری و خود زبان، غایت آن می گردد. در قرن نوزدهم واژه ادبیات بر دو معنا دلالت داشت:

1. معنایی برابر نهادۀ واژه « Literature » در زبان فرانسه که فرانسویان آن را بر هر آنچه نوشته شود، اطلاق می کردند و تفاوتی نداشت که موضوع و سبک آن، چه و چگونه باشد و در حوزه علم باشد یا فلسفه یا ادبیات ناب.

2. معنایی خاص که مراد از آن بیان معنا به سبکی است که بر عواطف شنونده یا خواننده تأثیرگذار باشد .[4]

از تعاریفی چون « ساخت هنری تجربه بشری »[5] و یا « نقد زندگی »[6] چنین

  1. 1. . سیدشریف جرجانی؛ التعریفات؛ ص15.
  2. 2. . ابن‌خلدون؛ مقدمه؛ ص553.
  3. 3. . همان، ص554.
  4. 4. . شوقی ضیف؛ العصر الجاهلی؛ ص87.
  5. 5. . محمد مندور؛ الادب و مذاهبه؛ ص9.
  6. 6. . همان، ص20.