آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص51
زبان ادبی با زبان علمی است. در زبان علمی، هدف انتقال اندیشه است؛ اما در زبان ادبی تنها انتقال اندیشه در دستور کار زبان نیست؛ بلکه چگونگی بیان در اینجا مهم تر است؛ لذا در تفاوت این دو نوع زبان باید گفت، در زبان علمی « چه گفتن » اهمیت دارد، ولی در زبان ادبی « چگونه گفتن » اهمیت می یابد؛ در زبان ادبی صورت و فرم بر معنا غبله دارد. آنچه را « سایپر » جبر نمادین [1] می نامد، درحقیقت بیان کننده تفاوت در همین مسئله است که بیان شد. « سایپر بر آن است که حقیقت علمی، حقیقتی غیرشخصی است. چنین حقیقتی ذاتاً نمی تواند رنگ زبان خاصی را که با آن بیان می شود، به خود بگیرد. حقیقت علمی می تواند پیام را به همان آسانی به زبان چینی بیان کند که به زبان انگلیسی؛ به هرحال مهم این است که پیام علمی حتماً باید بیان شود و این بیان به ضرورت از طریق زبان میسّر است؛ درواقع درک و فهم حقیقت علمی خود فرایندی زبانی است؛ زیرا تفکّر زبانی است که جامه بیرون خود را از تن درآورده باشد ».[2] در نظر فیلسوفی چون سارتر نیز زبان در ادبیات و نزد شاعر، دوری جستن از زبان به مثابه ابزار است [3] و شاعران تن به استعمال زبان نمی دهند؛ یعنی نمی خواهند آن را چون وسیله به کار برند .[4] « کلمات برای متکلم اهلی و رام اند و برای شاعر وحشی و خودسر ».[5] آنچه را ما بر آن « چه گفتن » و « چگونه گفتن » اطلاق کرده ایم، سارتر « نمایشگر » و « بیانگر » می داند .[6]