آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص50
19. مهم ترین خصیصه ادبیات، تخییل است؛ ادبیات یعنی کلام مخیل .[1]
به این ویژگی ها باید عنصری دیگر را افزود و آن تأویل پذیری متن ادبی است. مهم ترین وجه تمایز زبان معمولی و زبان ادبی آن است که متن ادبی تأویل پذیر است. گزاره ها در زبان علمی و زبان معمولی، یک لایه دارند و کشف رابطه دال و مدلول در درک آن کافی است تا به مراد گوینده یا نویسنده برسیم؛ اما در متن ادبی این چنین نیست. لایه هایی که در متن ادبی وجود دارند، مانع آن می شوند که به درک درست و قطعی از آن برسیم و همین مسئله راز ماندگاری متون ادبی است. در متن علمی که مخاطب آن عقل است، با استدلال و قیاس های منطقی مواجه هستیم؛ لذا این متون از ابزارهای ادبی، عاطفی و زباشناختی در تحلیل مسائل بهره نمی گیرند و درنتیجه انتظار نمی رود احساس و عواطف خواننده را تحریک کنند؛ اما در متون ادبی بیش از هر چیز احساس و عواطف خواننده، مخاطب واقع می شود و از ابزارهای زیبایی شناختی بهره فراوان می گیرند. قصد شاعر و نویسنده در متن ادبی برانگیختن نیروی احساس مخاطب است و کمتر به تحریک عقل و اندیشه مخاطب می پردازد؛ لذا زبان در متن ادبی سازوکار ویژه ای دارد و از سطح زبان عادی بسیار فاصله می گیرد. این چنین است که زبان شناسان زبان را بیش از یک امر ارتباطی تعریف می کنند؛ چنان که « ساپیر » بر آن است که « زبان برای ما حکم چیزی به مراتب بیشتر از دستگاه انتقال اندیشه و پیام را دارد. جامه ای است نامرئی که روان ما را در خود فرا می گیرد و بر بیان نمادین روح ما صورتی ازپیش تعیین شده می پوشاند و چون این بیان اعتبار و اهمیتی فوق العاده داشته باشد، آن را ادبیات می نامیم ».[2] این همان وجه تمایز