آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص48
می شود که موجب به وجودآمدن سبک می گردد؛ پس سبک حاصل تغییر در کاربرد زبان معمولی است. وقتی زبان ادبی شکل می گیرد، دارای ویژگی هایی است که موجب تمایز و تفاوت هایی با زبان عادی می گردد:
1. وظیفه اصلی زبان عادی و روزمره، تفهیم و تفاهم است؛ درحالی که وظیفه اصلی و اولیه زبان ادبی، تفهیم و تفاهم نیست.
2. زبان ادبیات زبان عاطفی است و با احساسات و عواطف منتقل می شود؛ بر خلاف زبان علم که زبان ارجاعی است و به امر و معنایی در جهان بیرون اشاره دارد.
3. در زبان عادی و علمی، به این سبب که تفهیم و تفاهم به روشنی و درستی صورت می گیرد، هر دالّ فقط به یک مدلول دلالت می کند؛ حال آنکه در زبان ادبی هم پاره ای از مدلول های یک دالّ حضور دارند.
4. در زبان عادی بیشتر از معانی قاموسی و اولیه لغات استفاده می شود؛ اما در زبان ادبی، مدار بر معنای مجازی است؛ یعنی بیشتر از معانی ثانویه و عاطفی و فراقاموسی استفاده می شود.
5. در زبان عادی دالّ اهمیتی ندارد؛ بلکه مدلولِ آن مهم است، حال آنکه در سبک ادبی دالّ حائز کمال اهمیت است.
6. در ادبیات کیفیت و چگونگی بیان از خود مطلب مهم تر است.
7. در سبک ادبی، کلمات به لحاظ موسیقی لفظی بر موسیقی معنوی، یعنی تناسبات و ارتباطات معنایی گوناگون دقیقاً به هم مربوط اند و در یک شبکه منسجم هنری قرار گرفته اند.
8. زبان ادبی، تصویری است؛ یعنی به جای گفتن و روایت معمولاً به نمایش و نقاشی می پردازد.