آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص45
می یابد ؟»،[1] « از این منظر زبان و ادبیات با اینکه موضوعی واحد دارند – یعنی هستی یا جهان – اما از حیث رویکرد و نوع مواجهه با آن متفاوت اند. برخورد زبان با هستی، واحد است؛ ولی برخورد ادبیات با آن، دوگانه است ».[2] برخورد زبان با هستی برخوردی است تک نظامه و برخوردی صرفاً مبتنی بر نظام زبان .[3] در این برخورد زبان ابزاری است برای « کشف و شناخت عناصر سازنده هستی و روابط جاری میان آنها »[4] و ازآنجایی که کار زبان انتقال پیام حاوی خبر است، « محتمل صدق و کذب نیز هست »؛[5] اما برخورد ادبیات با هستی برخوردی دونظامه است؛ برخوردی در محدوده « نظام زبان » و « نظام ادبیات » و هستی آن در گرو هستی هر دوی این نظام هاست؛ بدین ترتیب نظام ادبیات و جهانِ خیالی بازآفریدۀ آن، از رهگذر نظام زبان عینیت می یابد و نبود هر یک از این دو به معنای نابودی ادبیات و اثر ادبی است .[6] در این دیدگاه زبان و ادبیات دو مقوله یا دو نظام نشانه شناختی کاملاً جدا از یکدیگر هستند. درست است که ادبیات در درون زبان شکل می گیرد، نه بیرون از آن، تفاوت ظریف آن دو این است که « زبان نظامی است ساخته شده از نشانه های آوایی مورد دلخواه برای انتقال پیامی که در آن خبری هست و ادبیات، نظامی است نشانه شناختی، ساخته شده از نشانه های معنایی انگیخته برای خلق موقعیت هایی که خواننده یا شنونده چون در آن موقعیت قرار بگیرد، به خلق پیامی نظیر پیام آفرینش گر می پردازد ».[7]