مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص237
شود هيچ نيابد و خدا را نزد خود يابد كه جزاى او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها مى رسد. و در منظرى ديگر: مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ كَرَمادِنِ اشْتَدَّتْ بِهِ الرّيحُ فى يَوْم عاصِف لايَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَىْء ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ.(1) مَثَل اعمال كسانى كه به خدا كافر شده اند چون خاكسترى است كه در روزى طوفانى بادى سخت بر آن بوزد. توان نگه داشتن آنچه را كه به دست آورده اند ندارند. اين است گمراهى بى انتها. اين مبارزه مستمر ميان ايمان و كفر، گرچه در ظاهر غبار برمى انگيزد و فرياد نبرد مى پراكنَد، در حقيقت تصفيه گاهى است تا بدى ها و ناپاكى ها از چهره جهان زدوده شوند و زيبايى و پاكى ها جلوه كنند. اين حكايت، درست همانند مَثَل تنگنا و درد زايمان است كه گرچه خود بحرانى سخت است، رهاوردى مبارك و شيرين دارد: زايش يك مولود جديد!
و امّا عرصه هاى اين مبارزه هميشگى! در قصّه هاى قرآن، چند عرصه اصلى براى مبارزه ترسيم گشته است: 1. عرصه نَفْس مهم ترين نوع مبارزه، نبردى است كه درون انسان برپا مى گردد. با اين حال، هرگز قصّه قرآنى در دايره اين نبرد به تنگنا دچار نمى شود، بلكه پس از ترسيم صحنه، راهى به بيرون مى گشايد تا نشان دهد كه آنچه اصالت دارد نجات انسان در اين عرصه است. در قصّه صاحب دو باغ، يك انسان از زيبايى و شكوه باغ هاى خويش به غرور و خودبينى دچار مى شود و با خود مى پندارد:
1. ابراهيم / 18.