پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص230

باور ندارد و احساس مى كند كه قصّه گو آن را به وى تحميل كرده است. امّا معجزه در قصّه قرآنى، واقعه اى است كه تاريخ آن را ثبت كرده است و انسان ها با قلب خود گواهى اش داده اند. پس در حقيقت، ظهور آن در قصّه قرآن، يعنى بازگويى و بازنمايى آن، نه آفرينش و خيال انگيزى.

سرنوشت – مفهوم سرنوشت

حوادث و شخصيّت ها در قصّه هاى قرآن كاملا در قلمرو سرنوشت جاى مى گيرند، البتّه سرنوشت به مفهومى كه در معارف اسلامى از آن سخن مى رود. در فرهنگ اسلامى، سرنوشت شبحى نيست كه در وراى اشخاص و اشيا حضور داشته باشد و به نحو مستقيم در آفرينش رويدادها نقش ايفا كند. سرنوشت نيرويى است پنهان كه در كيان هستى نهاده شده و انسان ها پس از رخداد وقايع به آن پى مى برند و با محاسبات معمول به اسباب و علل آن راهى ندارند. آنان فقط مى توانند در برابر اين نيرو از خود سؤال كنند: چرا اين كودك ناقص به دنيا آمد؟ چرا زلزله اى شهرى را با خاك يكسان كرد؟ چرا…؟ آن گاه، اگر پاسخ هايى در قلمرو دانش خود نيابند، آن را به سرنوشت نسبت مى دهند. به اين سان، هرچه به دامنه دانش و درك آدمى افزوده گردد، از قلمرو سرنوشت كاسته مى شود. براى تشبيه، مى توان قصّه موسى را در نظر آورد كه با عبد صالح روانه سفرى مى شود، با اين شرط كه در راه بگوومگو نكند. امّا وقتى مى بيند عبد صالح كشتىِ مردم را سوراخ مى كند يا كودكى را هلاك مى سازد يا ديوارى در حال فروريختن را در شهرى كه مردمش هيچ عنايتى به آنان نمىورزند تعمير مى كند، هر بار با شگفتى راز اين كارها را از او مى پرسد و جواب مى شنود: «مگر شرط ما تركِ بگو مگو نبود؟». در اين قصّه، موسى در مدار واقعيّت هاى معمول سير مى كند و عبد صالح در جهانى كه رمزش بر موسى