پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص220

به عكس، لايه هاى فُرودينِ اجتماع معمولا دعوت پيامبران را اجابت مى كردند واز ياوران پايدار آنان مى شدند: ( قالَ الْمَلاَُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِه لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ امَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه قالُوا اِنّا بِمآ اُرْسِلَ بِه مُؤْمِنُونَ ) (قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا اِنّا بِالَّذى امَنْتُمْ بِه كافِرُونَ.) (1) مهتران قومش كه گردنكشى مى كردند، به زبون شدگان قوم كه ايمان آورده بودند گفتند: آيا مى دانيد كه صالح از جانب پرودرگارش آمده است؟ گفتند: ما به آيينى كه بدان مأمور شده ايمان داريم . گردنكشان گفتند: ما به كسى كه شما ايمان آورده ايد ايمان نمى آوريم. ريشه جنگ پايدار و هميشگى ميان فقر و غَنا در همين خصلت است. به همين دليل بود كه ثروتمندان به پيامبران طعنه مى زدند كه فقيران را به پشتيبانى و همراهى مى گيرند: (فَقالَ الْمَلاَءُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما نرئكَ اِلاّ بَشَراً مِثْلُنا وَما نَرئكَ اتَّبَعَكَ اِلاَّ الَّذينَ هُمْ اَراذِلُنا بادِىَ الرَّأىِ وَما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْل بَلْ نَظُّنُّكُمْ كاذِبينَ.) (2) مهتران قومش كه كافر بودند گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خويش نمى بينيم. و نمى بينيم كه جز اراذل قوم از تو متابعت كنند. و نمى بينيم كه شما را بر ما فضيلتى باشد، بلكه پنداريم كه دروغ مى گوييد. قالُوا اَنُؤْمِنُ لَكَوَاتَّبَعَكَ الاَْرْذَلُونَ؟(3) گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ قرآن، خود، ريشه اين درگيرى را بازمى گويد. ثروتمندان همواره در تنعّم و لذّت بودند واز وضع موجود بهره مى بردند، پس هرگز خشنود نبودند كه اين وضع دگرگون شود و منافع ايشان در خطر افتد:


1. اعراف / 75 و 76. 2. هود / 27. 3. شعرا / 111.