مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص193
را براى نجات آنان برانگيخت. پس اين هشدار و عبرتى است براى يهودِ همزيست با مسلمانان تا دريابند همان گونه كه خداوند پيامبرى را براى رهاسازى پدرانشان در مصر برانگيخت، اينك نيز برآنان منّت نهاده و محمّد را براى رهايى و نجات انسان ها مبعوث كرده است. به اين ترتيب، يادكردن از مصر با مقصودى چند جانبه صورت پذيرفته است.
اينك به قصّه اصحاب كهف مى نگريم تا وضع مكان را در آن دريابيم. از آن جا كه مكان گسترده در اين قصّه نقشى ندارد، از آن نامى به ميان نمى آيد; يعنى روشن نيست كه قصّه در كدام كشور و شهر مى گذرد. امّا از مكان هاى خاص، مانند غارى دور از شهر و سپس از مطلقِ شهر سخن به ميان مى آيد; زيرا اين ها در انتقال روح قصّه و وضع روحى و فكرى قهرمانان آن كاملا مؤثّرند.
«گفت و گو» روحِ دميده شده در كالبد يك قصّه است. بدون اين روح، مجموع واژه هاى قصّه همچون توده اى از سنگ جلوه مى كنند. تنّوع و رنگارنگى در گفت و گو، به حركت قصّه جمال ومتانت مى دهد. گفت و گو هرچند ظاهرى ساده وسهل دارد، از باطنى پيچيده و بس ظريف برخورداراست. قصّه پرداز در نقل يك گفت و گو بايد چنان چيره دست باشد كه گرمى و پويايى و زندگى را از همين رهگذر به قصّه تزريق كند. به بيان ديگر، گفت و گو بايد آن قدر دقيق و لطيف باشد كه اشارات و حركات و احساسات نهفته در جان و خاطر شخصيّت هاى قصّه را به نمايش گذارَد.