مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص175
روشن است كه اين گونه برداشت ها تنها تأويل هاى شخصى و سليقه اى اند. جاى شگفتى است كه برخى از دانشوران روشنفكر معاصر به مفسّران كهن اعتراض مى كنند ـ و اعتراضشان نيز بجاست ـ كه چرا اين همه از ظهور آفتاب گون قرآن سرمى پيچند و افكار خود را بر آن تحميل مى كنند; امّا در چنين مواردى صرفاً براى خوشامدهاى ذوقى، چنين بر قرآن جفا روا مى دارند. اين كه قرآن در پايان قصّه به معاصران پيامبر خطاب مى كند، امرى طبيعى است; زيرا اصولا قصّه قرآنى براى عبرت آموزى است. امّا اين چه دلالتى دارد بر اين كه قصّه آدم و ابليس رمزى و نمادين است و شخصيّت ابليس تمثيلى است؟ نيز درست است كه مى توان از اين قصّه درگيرى دائم جناح ايمان و استكبار را فهميد; امّا نمادين بودن پيام يك قصّه، با واقعى بودن آن قصّه ناسازگار نيست. اصولا از همه قصّه هاى واقعى قرآن، مى توان و بايد، پيام ها و درس هاى تمثيلى نيز برگرفت تا رمز جاودانگى قرآن و تخاطب آن با مردم همه عصرها تبيين گردد.
از مهم ترين عناصر قصّه قرآنى، حادثه است. طبيعت حوادث قصّه هاى قرآنى متفاوت است. در اين قصّه ها، حوادث سه گونه اند: زاييده قضا و قدر، غير عادى و اعجازين، عادى و طبيعى.
اين نوع از حوادث، نتيجه حضور قضا و قدر در قصّه است. مثلا رسولى مى آيد، قومش او را تكذيب مى كنند و از او نشانه هاى رسالتش را مى جويند، پس از ديدن آيات باز عناد مىورزند و انواع مشقّت ها را بر وى روا مى دارند تا جايى كه خداوند عذاب را بر معاندان و كافران نازل مى فرمايد. يه اين تصوير بديع و زيبا بنگريد: