مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص168
قصّه سازند. از اين رو، بسيار پيش مى آيد كه به نام شخص اشاره نمى شود، بلكه بر ويژگى هاى شخصيّتى او تأكيد مى شود; يعنى همان ويژگى هايى كه بر اشخاص ديگر با همان «تيپ» قابل تطبيق است. امّا در قصّه هاى قرآن كه سراسر از واقعيّت ها لبريزند، هر شخص داراى وجود خارجى است، خواه به حافظه تاريخ سپرده شده و خواه از يادها رفته باشد. از اين رو، نام بسيارى از پيامبران آسمانى و نيز مبارزه جويان با دعوت پيامبران همچون هامان و سامرى و جالوت در ميان آمده است. اشخاصى كه نام يا ويژگى هاشان در قصّه هاى قرآن آمده، ارتباطى وثيق و عميق با رويدادهاى هر قصّه دارند و نزد مخاطب از وحدت كامل با حوادث برخوردارند. در عين حال، اشخاصى كه تنها كاركردشان در قصّه اعتبار دارد، با نام مورد اشاره قرار نمى گيرند، مانند همراهِ موسى، مؤمن قوم فرعون، و همراه سليمان كه او را نزد ملكه سبا بُرد. اكنون به قصّه يوسف نظر افكنيد. در يكى از فصل هاى اين قصّه، بحران آغازمى شود: همسرِ «عزيز مصر»، در يوسف جوان آيات زيبايى و شادابى و ادبِ كريمانه را مى نگرد و به او دل مى بندد. يوسف كه از چشمه تقوا سيراب است، حيا مىورزد و دامن عفّت را از كف نمى نهد; در عين حال، جوانمردى اش نيز او را فرمان مى دهد كه در برابر اعتماد و لطف «عزيز»، خيانت و فريب روا ندارد. سرانجام، زن خلوتى مى سازد تا به كام دل خويش برسد، امّا يوسف نجات خود را در گريز از اين كانون آتش مى يابد. در همان حال كه وى قصد بيرون آمدن دارد، «عزيز» به آستانه در مى رسد و پيراهن دريده او را مى نگرد; پيراهنى كه لحظه اى پيش به هنگام گريز، زن آن را دريده است. در اين جاست كه زنْ او را به خيانت متّهم مى كند و يوسف بى گناه روانه زندان مى شود. سال ها مى گذرد و عاقبت يوسف از محبس رهايى مى يابد و خزانه دار پادشاه مصر مى شود.
در اين فصل، شخصيّت يوسف همان است كه هست. اگر صدبار اين فصل را بخوانيم، نسبت به او موضعى تازه نمى يابيم. نحوه روايت قصّه آن چنان صادقانه