پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص161

حياورزى و نه «با» آن. اين يعنى نهايت عفّت; گويى كه حيا بستر حركت آن دختر است و او نه بر زمين كه بر حيا گام مى نهد و قدم هايش را با عفّت همگام مى سازد. با اين همه، هموست كه وقتى نزد پدر مى رسد زمينه گفت و گو را مهيّا مى كند تا موسى به خدمت گرفته شود و مقدّمه پيوند فراهم گردد. در همين حال، تدبير و تعقّل نيز با احساس و عاطفه دختر در مى آميزد تا پدر خود را به اين كار ترغيب كند: إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ القَوِىُّ الأَمينُ.(1) سزاوارترين مرد، نيرومند امينى است كه به كار گرفته اى. و پدر كه ضمير دختر را يافته، در همين مجلس با موسى سخن از پيوند مى گويد: قالَ إِنّى اُريدُ أَنْ اُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَىَّ هاتَينِ.(2) گفت: مى خواهم يكى از اين دو دخترم را زن تو كنم. موسى نيز اين دعوت كريمانه را در سرزمينى غريب مى پذيرد، به ويژه اينك كه حقّ انتخاب هر يك از دو دختر به او داده شده است. پدر با واگذارى اين حق، به دختران خود نيز لطفى بزرگ نشان مى دهد; زيرا به اين سان فرصت ازدواج را براى هر دو به يك نسبت مهيّا مى سازد و ملاك هايى همچون كوچكى و بزرگى را در نظر نمى گيرد. در قرآن، با چهره اى ديگر از زن نيز رو به روييم: موجودى مؤنّث كه ميل عاشقانه و هَواى نفس همه جانش را تسخير مى كند، به گونه اى كه عاطفه و عقل و درايت و همه چيزش را به فرمان مى گيرد. همسر «عزيز مصر» نمونه چنين زنى است كه در قصّه يوسف جلوه مى كند. نيز نمايى ديگر از زن در قصّه هاى قرآن هويداست: انسانى مهرورز كه


1. قصص / 26. 2. قصص / 27.