مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص156
حجاب تأويل كاملا ديدگانمان را تار ساخت، دست به دامن توجيهاتى از قبيل تمثيل شويم؟
البتّه جلوه هايى از همين شخصيّت پردازى براى حيوانات در قصّه هاى بشرى نيز ديده مى شود. در داستان هاى غربيان نمونه هايى از اين دست فراوان است; همچون شخصيّت بسيار هوشمند يك سگ به نام لاسى در «لاسى به خانه بازمى گردد»، و از آن ها قوى تر در ادبيّات داستانى مشرق زمين، همچون «كليله و دمنه». با اين حال، چنين تشابهى هرگز نبايد ما را از حقيقى بودن شخصيّت پردازى قصّه هاى قرآن غافل سازد. تفاوت خداوند با بشر در همين است: ما آنچه را نيست، هست فرض مى كنيم و شخصيّت مى بخشيم تا قصّه اى خلق كنيم; و خداوند آنچه را نيست، هست مى كند و وجود مى بخشد تا قصّه اى را روايت كند. ثمره هنرى و كاركرد ادبى هر دو گاه يكسان است، ولى يكى برخاسته از فرض و تخيّل است و ديگرى زاييده حقيقت محض.
روشن است كه همين شباهت ها مؤيّد استفاده از چنين قالب ها و ابزارهايى در ادبيّات نو، به ويژه ادبيّات تصويرى، است. اگر از همين دريچه به هنر و كاركردهاى آن نگريسته شود، بى شك بسيارى از تنگ نظرى هاى برخى فقيهان ـ و نه فقه ـ درمان مى پذيرد. فقيه روشندل بصير آن است كه به مجموعه ديانت نظر كند و حكم هر قضيّه را در ظرف و اندازه هاى آن به بررسى نشيند. «فقه هنر» بايد با ديدى كاملا هنرسنجانه و معيارشناسانه و بر پايه همين ملاك هاى مندرج در روح دين تدوين گردد. پيداست كه در اين ميان، قصّه هاى قرآن از منابع بسيار ارجمند به شمار مى روند و عنايت جدّى به آن ها، زاويه نگرش «فقه هنر» را فراگسترده مى سازد.
زن از زيرسازهاى قصّه و تئاتر و ديگر قالب هاى ادبى ـ هنرى است. عواطف زن و حضور جذبه انگيزش سبب مى شود كه مخاطب به نقش او تمايل