مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص155
است؟ به سخت ترين وجهى عذابش مى كنم يا سرش را مى بُرم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد . درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده ام . زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد . ديدم كه خود و مردمش به جاى خداى يكتا آفتاب را سجده مى كنند. و شيطان اعمالشان را در نظرشان بياراسته است و از راه خدا منحرفشان كرده است، چنان كه روى هدايت نخواهند ديد . چرا خدايى را كه نهانِ آسمانها و زمين را آشكار مى كند و هر چه را پنهان مى داريد يا آشكار مى سازيد مى داند، سجده نكنند؟ خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم . گفت: اكنون بنگريم كه راست گفته اى يا در شمار دروغگويانى . اين نامه مرا ببر و بر آنها افكن، سپس به يكسو شو و بنگر كه چه جواب مى دهند . در اين قصّه، هدهد چنان هوشمندانه با پديده ها برخورد مى كند كه از خورشيد پرستى ملكه و مردمش در شگفتى مى شود و مى انديشد كه همانا شيطان اين كار زشت را در نظر آنان زيبا جلوه داده است. همين جا اشاره بايد كرد كه بسيارى از كج فهمى هاى خاور پژوهان و نيز برخى از دانشوران مسلمان معاصر از وجود همين غرابت ها برمى خيزد. فخر رازى گزارش داده است كه ملحدان به اين قصّه طعنه مى زنند كه چگونه سليمان با آن همه دانايى از حال مملكت سبا بى خبر بود و چگونه هدهد چنين خردمندانه مى انديشيد و چگونه او چنان راه دورى را مى پيمود. همين تشكيك ها سبب شده كه گروهى قصّه هاى قرآن را لبريز از تناقض بدانند و بدتر از آن، برخى چون دكتر خلف الله، اين گونه جلوه ها را تمثيلى بشمارند و حقيقى بودن آن ها را انكار كنند. به راستى از خداوندى كه اين همه غرايب و عجايب پديد آورده، دور است كه به طور خاص، هدهدى را با اين اوصاف آفريده باشد؟ چه جاى شگفتى است كه سليمان اخبار بعضى از سرزمين ها را از آغاز نداند و خداوند به وسيله هدهد او را از اين امر آگاه سازد؟ چرا اين ظهور روشن قرآنى را به يك سو نهيم و دست به كار تأويل شويم و وقتى