مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص153
آن كه هرگز فردى با نام خاص يا رنگ و نژاد و قوم و مكان معيّن را در نظر داشته باشد. پس عموميّتِ مقايسه، آن هم با اين آهنگِ تأكيدىِ ناشى از پرسشِ اِنكارى، همين عام گرايى را اقتضا مى كند.
همين عام گرايى سبب شده است كه برخى بپندارند ميان اشخاص قصّه ها و مَثَل گونه هاى قرآن تفاوت است. اينان بر اين باورند كه اشخاص قصّه هاى قرآن همواره واقعى اند، امّا اشخاص مَثَل گونه ها و نيز حوادث آن ها گاه واقعى و گاه ساختگى اند. به اين ترتيب، دو نوع تمثيل، يكى حقيقى و ديگرى بَرساخته، در قرآن يافت مى شوند. پس مثلا در «ضرب الله مثلا رجلين…» چه بسا كه هرگز چنين دو مَردى وجود خارجى نداشته باشند.(1) با توضيحى كه پيش از اين گذشت، نادرستى نظريّه «مَثَل گونه هاى ساختگى» كاملا واضح است. توهّم و تخيّل هرگز در ساحت قرآن راه ندارد. اگر اشاره اى به نام شخص يا اشخاص يا قريه و … در بعضى از قصّه ها و مثل گونه ها نشده است، تنها از اين روست كه عموميّت پيام دستخوش فرعيّات نشود. چگونه ممكن است خداوند آنچه را كه واقعيّت و موجوديّت خارجى ندارد، مايه عبرت مخاطب شمارَد؟ «رجل» قطعاً آينه مردى معيّن در جهان خارج است، ليكن قرآن نام و نشانى از او به دست نمى دهد تا همه انسان ها، گرچه زنان، با آن حوزه صفات و حالات را دربرگيرد. و چه نيكوست كه ما نيز اصرار نورزيم تا با تخمين و گمان، نام و نشانى خاص را براى اين گونه اشخاص بيابيم.
1. بنگريد به رأى شيخ محمود شلتوت در: مجلّه رسالة الاسلام، سال هفتم، شماره سوم، ص 233. او از صاحبان چنين نظريّه اى است.