مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص152
است. قصّه يك شخص گاه بارها در جاى هاى گوناگون با حادثه ها يا جلوه هاى متفاوت ذكر مى شود. امّا اين تكرار، نه براى بازگفتن يك رويداد واحد، بلكه براى ارائه يك شخصيّت در موقعيّت هاى متفاوت است. از آن جا كه شخصيّت، به خودى خود، محور قصّه هاى قرآن نيست، هرگز قرآن نمى كوشد قصّه هر پيامبر يا فرد ديگر را در يك مجموعه بيان كند و از اين رو با پديده تكرار در قصّه هاى قرآن رو به روييم. آنچه اين تكرار را طبيعى و بلكه لازم ساخته، مضمون هايى است كه از تلاقى شخصيّت ها و حادثه ها در هر مورد پديد آمده اند.
گاه در قصّه هاى قرآن، و به ويژه مَثَل گونه ها، با اشخاصى مواجهيم كه ويژگى هاى جزئى آنان ارائه نشده و تنها به ذكر تصويرى عمومى از آن ها كفايت شده است، همانند «مرد»، «دو مرد»، و «قوم». در اين موارد، آوردن نام و صفات و حالات شخص يا اشخاص نه تنها اثرى در انتقال پيام قصّه ندارد، بلكه سبب مى شود كه ذهن مخاطب با مسائل فرعى غير ضرور درگير شود. به اين نمونه بنگريد: وَضَرَبَ اللهُ مَثَلا رَجُلَيْنِ اَحَدُهُمآ اَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَىء وَهُوَ كَلٌّ عَلى مَوْليهُ اَيْنَما يُوَجِّهْهُ لايَأْتِ بِخَيْر هَلْ يَسْتَوى هُوَوَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلى صِراط مُسْتَقيم . (1) و خدا مثل دو مرد را بيان مى كند كه يكى لال است و توان هيچ چيز ندارد و بار دوش مولاى خود است، هر جا كه او را بفرستد هيچ فايده اى حاصل نمى كند. آيا اين مرد با آن كس كه مردم را به عدل فرمان مى دهد و خود بر راه راست مى رود برابر است؟ در اين جا، قرآن مى خواهد ميان همه آدم هاى دل مُرده سكون يافته و انسان هاى حياتمند پرشور حاضر در صحنه اجتماع مقايسه اى برقرار سازد، بى
1. نحل / 76.