پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص151

زنيم. و چون كسى به طلب خونش برخيزد، بگوييم: ما به هنگام هلاكت كسانِ او آنجا نبوده ايم، و ما راست گفتاريم . و غافل بودند كه اگر آنها حيله اى انديشيده اند ما نيز حيله اى انديشيده ايم . بنگر كه عاقبت مكرشان چه شد: ما آنها و قومشان را به تمامى هلاك كرديم . آن خانه هاى آنهاست كه به كيفر ظلمى كه مى كردند خالى افتاده است. در آن دانايان را عبرتى است . آنهايى را كه ايمان آورده بودند و پرهيزگار بودند، نجات داديم .

شخصيّت – توازن شخصيّت و حادثه

قصّه معمولا بر پايه يكى از اين دو محور استوار است: شخصيّت و حادثه. گاه شخصيّت غلبه دارد، گاهى حادثه; و گاه هر دو به طور موازى و متوازن بار قصّه را بر دوش مى كشند. در قصّه هاى تاريخى، معمولا شخصيّت غلبه دارد، يعنى محور حوادث است. در قصّه هاى خيالى نيز چنين است، زيرا خواننده معمولا مى خواهد خود را در قالب قهرمان قصّه بنگرد و به نَفْسِ حادثه چندان نظر ندارد. حتّى در قصّه هايى كه قهرمان هايى غير انسانى، همانند حيوانات و پديده هاى هستى، دارند، حرف ها و حالات انسانى نمود دارد. در قصّه هاى قرآن، توازن ميان شخصيّت و حادثه به گونه اى اعجازين برقرار شده است. در هيچ قصّه قرآنى، شخصيّت يا حادثه به تنهايى محور نيست، بلكه از پيوند و تلاقى آن دو مضمونى پديد مى آيد كه بار اصلى قصّه بر دوش آن قرار مى گيرد. اشخاص به تنهايى هرگز موضوعيّت ذاتى ندارند، بلكه صرفاً مصداق هايى بشرى در عرصه خير و شرّند كه به حق يا باطل مى گروند. حادثه ها نيز ذاتاً موضوعيّت ندارند، بلكه تنها به مثابه مجال هايى براى بروز نيروهاى خير و شر مورد نظر قرار مى گيرند. توازن شخصيّت و حادثه سبب مى شود كه هرگز يك شخص محور قصّه هاى قرآن نباشد. از اين رو، ترتيب و نيز مركزيّت در اشخاص لحاظ نشده