پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص143

نمى كرد، هرگز كتاب مردم نبود. امّا اخذ اين عناصر، هرگز به اين معنا نيست كه همان پندارها و بافته ها و تخيّلات را نيز دستمايه قصّه هايش سازد. قرآن دو پالايش اساسى در اين مواد انجام داده است: 1. گزينش بخشى از قصّه ها كه با دعوت قرآنى و كاركردهاى مورد نظر آن تناسب داشته اند: ( وَرُسُلا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ) (1) و پيامبرانى كه پيش از اين داستانهاشان را براى تو گفته ايم و آنان كه داستانهاشان را برايت نگفته ايم. 2. زدودن غبار خرافات و پندارهاى باطل در پيرامون رويدادها و شخصيّت هاى اين قصّه ها كه معمولا از ياوه بافى هاى دانشمندان يهود و تورات سازان آن قرون برخاسته بود. مثلا در قصّه اصحاب كهف، قرآن اصرار دارد كه تعداد آن جوانمردان هيچ مهم نيست و خود، اختلاف نظرهاى معمول در آن روزگار را نقل مى كند و بدان وقعى نمى نهد.

نقش دانشوران يهودى و مسيحى و صاحبان كتب اخبار

روشن است كه سرمايه دانشى مردم جزيرة العرب فراهم آمده از اقوال و تعاليم دانشوران يهودى و مسيحى و صاحبان كتب اخبار پيشين بوده است. آنان نيز، خود، نسخه هايى از تورات و انجيل و خبرنامه هاى روزگاران پيش را در اختيار داشتند و بر پايه آن ها سخن مى گفتند. در اين ميان، آزمندى و دنياخواهى و استكبار سبب مى شد كه آن عالمان هم همه حقايق موجود در آن كتب را براى مردم بازنگويند، هم مطالب باز گفته را به سود اغراض خويش تحريف كنند، و هم اصولا در طول زمان اصل آن كتاب ها را دچار دگرگونى و تبديل و حذف و اضافه


1. نساء / 164.