مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص142
مخاطب است. براى اين همزبانى، قرآن كامل ترين زبان را برگزيده كه به تعبير خودش زبان روشنگر (=مبين) است. قطعاً اين زبان فقط براى مردم عرب روشنگر نيست، زيرا اگر چنين بود ديگر قرآن كتاب هدايت مردم (=هدىً للنّاس) نبود. پس آنچه در اين زبان نهفته و آن را براى زبان قرآن بودن سزاوار ساخته، چيزى جز عربيّت محض آن است. آن عنصر، همانا قدرت برقرارى رابطه با مخاطبان در هر زمان و مكان است. و معناى «زبان روشنگر» جز اين نمى تواندباشد. از اين رو، همه عناصر زبانى به كار رفته در قرآن بايد در خدمت ارتباط هدايتى با مخاطب باشند. در قصّه قرآنى، كه هدف عامّش همان هدايت است، نيز بايد از چنين عناصرى نشان جُست; عناصرى كه براى مخاطب آشنا باشند و يا زمينه آشنايى و ايجاد ارتباط با آن ها ميسّر گردد. پيش تر گفتيم كه طبيعت قصّه، انگيزش عواطف و انقلاب روحى است. چگونه اين انگيزش فراهم مى گردد، اگر مخاطب هرگز نتواند با فضا و شخصيّت ها و رويدادهاى قصّه ارتباط برقرار كند؟ به اين ترتيب، شرط بلاغت قرآنى است كه عناصر قصّه هايش را عمدتاً از موادّ آشناى ذهن مخاطبان آن روز جزيرة العرب اخذ كند، ليكن به گونه اى كه همه مردم جهان، در آن روزگار و همه روزگاران، بتوانند با آن ها ارتباط روحى برقرارنمايند. اين هنر بزرگ و اعجازين آن گاه تحقّق مى يابد كه مخاطبان از شنيدن قصّه هاى قرآن دچار حيرت و تعجّب نشوند و نپرسند: اين نوح كيست كه ما هيچ سخنى درباره او نشنيده ايم؟ اصحاب كهف موجوداتى فرازمينى اند يا از آنِ همين خاك بوده اند؟ موسى و فرعون كيستند وسرزمينشان كجابوده است؟
آرى، قرآن كه اوج هنر خويش را در قصّه هايش وانموده است، عناصر اصلى قصّه هاى خود را از ذهن و زبان همين مردم اخذ كرده است. و اگر چنين