پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص138

1. تلقّى نادرست از صورت مسأله بسيارى مى پندارند كه هر كس از مآخذ قصّه هاى قرآن سخن مى گويد، لاجرم مى خواهد وحيانى بودن بخشى از قرآن را زير سؤال بَرَد. امّا هرگز چنين نيست. كسى كه با قصّه و مفاهيم آن آشناست، مى داند كه سؤال از مأخذ قصّه معمولا به پرسش از عناصر و موادّ آن باز مى گردد. تفاوت است ميان «سرقت ادبى» يا «نقل به لفظ» با «اشتراك در عناصر و مواد». مسلّماً مقدارى از عناصر و موادّ قصّه هاى قرآن براى مردم روزگار پيامبر آشنا بوده اند، خواه در قلمرو حوادث و خواه شخصيّت ها. مسأله مورد بحث، همين اشتراك و بررسى ريشه آن است. هرگز ادّعاى يك پژوهشگر ديندار منصف اين نيست كه قصّه قرآنى كلام خداوند نيست و محمّد آن را از تورات و … برگرفته و به نام وحى القا كرده است. 2. فتنه انگيزى خاور پژوهان و محافل تبشيرى در اين مسأله، همانند بسيارى از مسائل مهمّ معرفتى و علمى در قلمرو قرآن و دين، حضور نافرخنده مبشّران مسيحى و خاور پژوهان (=مستشرقان) سبب گشته است كه جامعه دينى از طرح سالم مباحث بى بهره بمانَد. اين گروه از دانشوران غربى، گاه با نيّت پليد و گاه از سر جهل بسيط، در باب قصّه هاى قرآن و اصلِ وحى سخنى دارند كه اهل دين را برآشوبانده و غيرت دينى شان را به جوشش واداشته است. و همين سبب شده كه به هنگام طرح اين مباحث، ابرى تاريك آسمان خاطر دينداران را بپوشاند. اين دانشوران، كه معمولا اصحاب دائرة المعارف هاى اروپايى از همانانند، مدّعى هستند كه در قرآن تناقض هاى تاريخى به چشم مى خورد. آن گاه نتيجه مى گيرند كه قرآن ساخته و پرداخته خود محمّد است. چكيده سخن آنان چنين است: