پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص128

گشته است تا هركس در خود فرو رود و در مسائل خاصّ خويش غرق شود، به گونه اى كه هرگز نتواند به كلام ديگرى گوش بسپارد و در اين گپ و گفت با او مشاركت ورزد، هرچند وى در كنارش و چهره به چهره اش نشسته باشد.(1) به همين دليل است كه شعر و قصّه و تئاتر ونقّاشى و مجسّمه امروز بسى دير و مبهم با مخاطب خويش همسخنى مىورزند. رياضت هاى سخت ذهنى، مشكل هاى عجيب روحى، درگيرى هاى سخت فردى و خانوادگى و محيطى، اين همه، هنرمند امروز را به انفعالى چنين نامبارك كشانده اند، به گونه اى كه اثر هنرى امروز بيش تر رفع نياز از نَفْسِ هنرمند است تا گره گشايى و پيام آورى و همزبانى براى مخاطب و با او. پس نمادگرايى، به خودىِ خود، هنرآفرين نيست. هر چيز نمادين، خود به خود، بديع و هنرمندانه و خواستنى نيست. اگر نمادگرايى افراطى بر هنر چيره گردد، اثر هنرى مجموعه اى مى شود از طلسم و معمّا كه بايد به كمك شرح و تفسير و تأويل راهى به سوى آن يافت. و به اين سان، بيگانگى انسان و هنر روزاروز بيش تر مى شود. امّا اين، بزرگ ترين خطر نيست. خطر عمده در اين جا نهفته است كه گروهى مى كوشند تا كلام خداوند، كتاب جاودان اِلاهى، را نيز با اين نمادگرايى افراطى درآميزند و قصّه هاى قرآن را مظهر نماد و رمز جلوه دهند. و اين از آن جهت است كه گوهرِ هنرىِ قصّه هاى قرآن براى برخى گوهرى بشرى تلقّى مى شود. و اينان كه هنر بشرى پيشرفته را مجموعه اى از نمادها و رمزهاى انبوه مى پسندند، مى خواهند همان معامله را با قصّه هاى قرآن داشته باشند. و عجبا كه برخى معتقدند اگر اين نمادگرايى در قصّه هاى قرآن كشف نشود، جفايى عظيم بر آن ها مى رود و از قدرت و شكوه هنرى شان كاسته مى شود. گرچه اصل اين تأسّف


1. مجلّه المسرح، قاهره، سپتامبر 1964، مقاله «الاصول الدّراميّة وتطورّها».