مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص126
ظاهرِ گفتار تنها اشاره ها و رموزى از آن ها حكايت مى كنند و فقط صاحبان بصيرت از اين رموز به آن معانى نهفته راه مى يابند. و اتّفاقاً اين، خود، از ويژگى هاى يك كلامِ بليغ است; كه گفته اند: «رُبَّ اِشارة أبْلَغُ مِنْ عِبارة». در اصطلاح ادبى، «كنايه» و «توريه» دوگونه نام آورِ رمز و نماد به همين معنايند.
بايد پذيرفت كه هر يك از هنرهاى زيبا اندازه اى از رمز و اشاره را با خود دارد. معمولا هنر در پرده رموز، حقايق را بيان مى كند تا بر تأثير آن بيفزايد. به اين ترتيب است كه در هر روزگار، هركس به قدر فهم و ذوق خويش، از اين رموز برداشتى خاص مى كند و رازِ ماندگارىِ هنر نيز در همين ويژگى نهفته است. اگر رمز و نماد به اين معنا در نظر گرفته شود، البتّه قرآن كريم كه گوهرى هنرى دارد، از آن بهره مند بلكه سرشاراست. اصولا قرآن كه كلام جاودانه اِلاهى است، با همين ويژگى جاودانگى يافته است. امّا آنچه نواَنديشان معاصر با نام «رمز» و «نماد» از آن ياد مى كنند، مقوله اى ديگر است. در تعريف آنان، نماد برخاسته از احساسات و وهميّات و رؤياهايى است كه در واقعيّت ريشه ندارند. به همين دليل است كه نماد به اين معنا همواره امرى اختلافى و ذوقى است. يكى مى گويد: «رنگ زرد سمبل نفرت است». ديگرى مى گويد: «زرد نماد مهرورزى است». ديگرى آن را نشانه مرگ مى داند; و آن يك، ايماژ خيانت; و يكى ديگر، سمبل زبونى و تسليم. گاه به همين ترتيب، در ميان اقوام و ملل گوناگون، ده ها تفسير براى يك رنگ يا حيوان يا بُرج فلكى و يا گُل تَجلّى مى كند. و اين از آن روست كه اصولا اين رمز آفرينى ها ساخته وپرداخته ذهن انسانند و به تناسب محيط ها و فرهنگ ها شكل مى گيرند. و البتّه در حوزه هنر و ادبيّات بشرى، اين هرگز نكوهيده وناراست نيست، مگر آن كه به افراط و كژى بگرايد. مثلا در سبك «كوبيسم»، چند خطّ پراكنده بى نظم كه تنها