مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص90
را فرزندان و دوستان خدا مى شمردند،(1) به سختى انكار كرد و رسوايى آنان را به صراحت فرياد نمود؟»
اكنون كه اصل ديدگاه دكتر خلف الله در رساله الفنّ القصصى فى القرآن الكريم به ميزان داورى نهاده شد، خوب است برخى از شواهد فرعى او را نيز مطرح كنيم و بنگريم كه آيا اين نمونه ها به راستى شاهد مدّعاى او هستند. 1. دكتر خلف الله در توضيح اين سخن كه قصّه هاى قرآن بر پايه اعتقادات مخاطبان، و نه لزوماً حقيقت و واقعيّت تاريخى، استوارند، سخن قرآن درباره منافقان را شاهد مى آورَد: (اِذْ جائَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنَّكَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ يَعْلَمُ اِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ يَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ.) (2) چون منافقان نزد تو آيند، گويند: شهادت مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى. خدا مى داند كه تو پيامبرش هستى و خدا شهادت مى دهد كه منافقان دروغگويند. آن گاه مى نويسد: ما مى نگريم كه قرآن تكذيب سخن منافقان را برپايه قول خودشان استوار مى سازد ونه آنچه حقيقت دارد. منافقان اعتقاد داشتند كه محمّد رسول خدا نيست، امّا حق اين بود كه وى رسول خداست. گفته آنان به او كه تو رسول خدايى، با حق سازگار، امّا با اعتقاد آنان ناسازگار بود. به همين دليل، قرآن آن ها را دروغگو خواند و پيامبر را از ايشان بر حذر داشت.(3) در پاسخ بايد گفت: اصولا نفاق چيزى نيست جز دوگانگى ظاهر و باطن.
1. مائده / 18. 2. منافقون / 1. 3. الفنّ القصصى فى القرآن الكريم، ص57.