پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص83

برخى از جلوه هاى «آزادىِ ادبى» كه اُدبا براى خود قائل مى شوند، در قرآن يافت مى شود; يعنى قرآن با عمد و عنايت به سوى اين آزادى گرويده است.

استشهاد خلف الله به قصّه هاى اصحاب كهف و ذوالقرنين

دكتر خلف الله در توضيح اين ديدگاه، به دو قصّه «اصحاب كهف» و «ذوالقرنين» مى پردازد: در قصّه اصحاب كهف، دو نكته محلّ تأمّل است: تعداد جوانان; و مدّت اقامت آنان در غار. قرآن تعداد اين جوانان را دقيقاً بر نمى شمرد، بلكه آنان را سه يا پنج يا هفت تن مى داند. آن گاه به پيامبر خود نصيحت مى كند كه تنها خداوند تعداد دقيق اصحاب كهف را مى داند; پس او نبايد در اين باب از كسى سؤال كند. نمى توان گفت كه تعداد دقيق اين جوانان بر خداوند پوشيده بوده است. امّا حكمت اين تردّد آن است كه مشركان براى تشخيص صدق و كذب اين گونه قصص چشم به دهان اَحبار و عالمان يهود مى دوختند. از آن جا كه اين عالمان در تعداد دقيق اصحاب كهف اختلاف داشتند، بايسته بود كه قرآن تعداد دقيق آنان را ذكر نكند و بدين سان، خود را مورد طعن مشركان نسازد. در غير اين صورت، مشركان باور مى يافتند كه قرآن كذب است و از سوى خداوند نازل نشده است. همانند همين سخن در مورد مدّت اقامت اصحاب كهف در غار نيز صادق است. در تفسير طبرى هم شاهدى هست كه نشان مى دهد عالمان يهود در اين مورد اختلاف نظر داشته اند. از اين رو، قرآن علم به مدّت دقيق اين اقامت را تنها از آنِ خداوند شمرده و خود از ذكر آن سرباز زده است. اكنون بنگريد كه دكتر خلف الله چگونه از اين مقدّمات نتيجه مى گيرد: جايگاه قرآن در بيان قصّه اصحاب كهف، جايگاه كسى است كه نمى خواهد حقيقت تاريخى را حكايت كند، بلكه بر آن است تا گفته هاى يهوديان را بازگويد، خواه با واقعيّت سازگار باشد و خواه نباشد. از اين رو، هيچ اعتراضى به اين قصّه وارد نيست كه چرا با واقعيّت سازگارى ندارد; زيرا اصولا در قصّه قرآنى بيان واقعيّت مقصود نيست.(1)


1. الفنّ القصصى فى القرآن الكريم، ص 54 تا 56.