مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص82
آنچه محمّد آورده، به ويژه مطالب مربوط به آخرت، چيزى نيست جز موادّ اقتباس شده از خارج. وى اين مواد را از تاريخ عهد قديم و قصّه هاى پيامبران پيشين فراهم ساخت. پس تعاليم او فقط آميخته اى است منتخب از معارف و عقايد دينى كه وى مى شناخت يا از رهگذر ارتباط با يهوديان و مسيحيان و ديگران فرادست آورده بود; همان معارف و عقايدى كه سخت از آن ها اثر پذيرفته بود و احساس مى كرد كه مى تواند به وسيله آن ها عاطفه دينى حقيقى را در ميان مردمش برانگيزد.(1) اكنون جاى اين پرسش است: «آيا نتيجه سخن دكتر خلف الله و گلدزيهر يكسان نيست؟» يقيناً مدّعاى اين دو متفاوت است، ليكن پايه استدلال خلف الله با مدعاى گلدزيهر يكى است; زيرا استدلال دكتر خلف الله بر اين پايه استوار است كه «در روزگار پيامبر، يهوديان مرجع علمى قريش بوده اند و سخن آنان معيار علميّت وصدق قضاياى تاريخى قلمداد مى شده است. از اين رو، پيامبر وظيفه داشته تا دانش يهوديان را فرا گيرد و در پاسخ دهى به قريش از آن بهره گيرد; كه اگر چنين نمى كرد، سخنش مقبوليّت نمى يافت. در ادبيّات و هنر، رعايت مقتضاى حال و توجّه به نياز مخاطب و خاستگاه هاى ذهنى او از اصول پذيرفته و مسلّم است. پس قرآن در پايبندى به همين اصل مهم، دانش توراتى را منبع قصّه هاى خويش ساخته است.» نتيجه اين كه دكتر خلف الله، هرگز همچون گلدزيهر و خاورشناسان ديگر، منكر وحيانيّت و اصالت قرآن نيست. او مى پذيرد كه خداوند برتر از همه نيروهاست و بر غيب وآشكارِ جهان چيره است; امّا بر آن است كه رعايت مقتضاى حال واصول هنرى ـ ادبى ايجاب مى كند قرآن قصّه هاى خويش را بر پايه اساطير يهوديان و… استوار سازد. دكتر خلف الله، به صراحت، از اين ويژگى چنين تعبير مى كند:
1. گلدزيهر: العقيدة والشريعة فى الاسلام، محمّد يوسف موسى و…، ص 12.