پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص71

در پايان سوره مائده از اين گونه اند.(1) درباره اين ديدگاه نيز بايد گفت كه مبناى اين دسته بندى، همانند دسته بندى هاى ديگر، نادرست است. اگر به كاركرد قصّه نظر كنيم، مى توانيم از تمثيل سخن بگوييم، زيرا برخى از قصّه ها نقش تمثيلى دارند. ولى نمى توانيم تمثيل را كه به نقش و كاركرد قصّه بازمى گردد، همرديف تاريخى بودن بياوريم، زيرا همه قصّه هاى قرآن تاريخى اند، از اين جهت كه در لحظه اى از لحظات تاريخ اتّفاق افتاده اند. غيبى بودن برخى از قصّه هانيز اصولا سخنى بى سند و بدون مدرك است. هيچ گاه نمى توان اثبات كرد كه فلان ماجرا در جهان غيب اتّفاق افتاده و به عالم شهود نپيوسته است، مگر اين كه قرآن،خود، بدان تصريحورزد. در نتيجه، رأى ما در باب انواع قصّه آن است كه از لحاظ وقوع، همه قصّه هاى قرآن واقعى و تاريخى اند; و نوع ديگرى در كنار آن نمى توان آورد. از لحاظ نقش وكاركرد، البتّه مى توان انواعى از قبيل تمثيلى را در شمار آورد. امّا اين، اصطلاحاً، زير نام «نوع قصّه» جاى نمى گيرد. بديهى است آنچه گفتيم،سراسر، مربوط به مضمون قصّه بود. از حيث صورت و فرم نيز مى توان به انواع قصّه قرآنى نگريست; ليكن اين نگرش از روال بحث ما بيرون است. در اين باب، به مناسبت در (1 ـ 2 ـ 4) اشاره اى خواهيم آورد.

اثبات نظريّه «واقعى بودن قصّه هاى قرآن» – هنر و ادبيّات عرب ريشه در

واقعيّت ها دارد

زندگى هر قوم مجموعه اى است از قصّه ها و حكايت هاى تلخ و شيرين. همين قصّه ها تاريخ را روايت مى كنند و آيندگان را از سرگذشت پيشينيان آگاه مى سازند. قصّه هايى كه آدم ها براى خودشان روايت مى كنند دقيقاً از همين حكايت هاى تلخ و شيرين زندگى سرچشمه مى گيرند.


1. مأمون فريد جرار: خصائص القصّة الاسلاميّة، ص 73.