مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص53
اين گروه همداستان شده اند. به اعتقاد اينان، همين تكرارها نشان مى دهد كه محمّد تحت تأثير حالات نفسانى مختلف خود كلماتى برانگيخته كه گاه مكرّر و گاه نيز ناهمسان هستند.
تكرار در قرآن به چهره هاى گوناگون جلوه مى كند: تكرار در واژه، تكرار در جمله، و تكرار در ارائه يك تصوير و واقعيّت به صورت ها وعبارات گوناگون. در اين جا، بيش تر به چهره سوم نظر مى كنيم. «ابوبكر باقلانى» بر آن است كه آوردن يك قصّه با الفاظ گوناگون به گونه اى كه معنا و پيام دگرگون نشود، خود، كارى است بس دشوار كه تجلّى گر فصاحت و بلاغت قرآن است و از صورت هاى «تَحَدّى» آن به شمار مى رود، چرا كه ناتوانى ديگران را از آوردن چنين تكرار اعجازينى اعلان مى دارد.(1) «زركشى» معتقد است كه در اين تكرار فايده هايى نهفته است، همچون: افزودن مطلبى به قصّه; ابراز سخن واحد به گونه هاى مختلف كه نشانگر فصاحت است; و تأكيد بر ناتوانى ديگران در آفرينش چنين آثارى.(2)
به اعتقاد ما، انگيزه اصلى تكرار در قصّه هاى قرآن، تكميل تصويرها و افزودن به قدرت تجسّم و عينيّت از طريق آوردنِ عناصر نو به تناسب فضاى بازگويى هر قصّه است. برترين مثال در اين مورد، تكرار قصّه موسى است كه برخى بَسامدِ ذكر آن در قرآن را صد و بيست بار بر شمرده اند. براى آن كه مدّعاى ما
1. منقول از: القصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه، ص 232. اعجاز القرآن. 2. منقول از: همان، ص 233 البرهان فى علوم القرآن، ج 4، ص 37.