مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص44
در اسلوب حضورى، قصّه سرا شخصاً حضور دارد واشخاص قصّه را در محضر مخاطب خلق مى كند تا خود به روايت قصّه بپردازند. به همين دليل، معمولا كلمه «گفت» در اين اسلوب به كار نمى رود.
قرآن در قصّه گويى اسلوب غيابى را برگزيده است. در اين اسلوب، مخاطب همواره توجّه مى يابد كه با رويدادهايى رو به روست كه شخصيّت هاشان نقش تاريخى خود را طى كرده اند و اكنون داراى حضور عينى نيستند. البتّه در همين حال كه نسبت به ما غايبند، داراى نوعى حضور پنهان و جارى در قصّه اند. سبب گزينش اين اسلوب آن است كه قرآن مى خواهد صادقانه ترين و امانت دارانه ترين شيوه را در بيان قصّه هايش به كار گيرد و راه را بر هر گونه خيال و وهم و نماد غير حقيقى بربندد. شأن قرآن اقتضا مى كند كه در هيچ پاره اى از آن، عنصر خيال و افسانه، حتّى سر سوزنى، راه نيابد. در قصّه هاى قرآن، قصّه سرا فقط روايت كننده حقايق است; در حالى كه در اسلوب حضورى، قهرمانان قصّه خلق شده قصّه سرايند و به دست و قلم او جان يافته اند. در اين حال، چه بسا به ضرورت، صحنه ها و اشخاصى خلق شوند كه در جهان واقع هرگز وجود نداشته اند. پس قرآن براى آن كه مخاطب همواره احساس كند با بيانى صادقانه و امين از واقعيّت ها رو به روست، اسلوب غيابى را برگزيده است. در اسلوب غيابى، تنها ترديدى كه ممكن است به ذهن مخاطب راه يابد، صادق نبودن قصّه سراست; واين در مورد خداوند بزرگ منتفى است. امّا در اسلوب حضورى، خواننده مى داند كه قصّه سرا در عين صداقت و امانت دارى، ممكن است عناصر و صحنه هايى را خود به قصّه بيفزايد يا از آن بكاهد. شأن كتاب خدا اين است كه مخاطب هرگز چنين احتمالى را نسبت به آن روا نداند: