پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص36

خبر در كتاب هاى پيشينيان و كتب تاريخ نيز آمده است، امّا هيچ يك از لحاظ نحوه بيان همانند آنچه در قرآن بيان شده نيست. نيز ممكن است قَصَص مصدر نباشد، بلكه مفعول باشد، يعنى خبرِ بيان شده. دراين حال، معنا چنين است: «ما خوب ترين قصّه حكايت شده را براى تو بيان كرديم». و اين قصّه از آن رو خوب ترين است كه در بردارنده عبرت ها و حكمت ها و نكات و عجائبى است كه در غير آن نيست. و ظاهراً مُراد، خوب ترين قصّه در همين باب و موضوع است.(1) همو در تفسير آيه «تلك من انباء الغيب نوحيها إليك» مى نگارد: اين اشاره است به قصّه نوح، يعنى قصّه او شمّه اى است از خبرهاى غيبى وحى شده به تو كه پيش از اين براى تو و مردمت مجهول بود.(2) و اين نشان مى دهد كه او لفظ قصّه را آگاهانه و با مِلاك در مورد خبرهاى قرآنى به كار مى بَرَد.(3) پس قَصَص، هم در لغت و هم در استعمال، به جاى قصّه نشسته است. به ديگر بيان، نمى توان گفت از «قصّه» در قرآن نشان نيست.

ملاك فنّى قصّه قرآنى چيست؟

از ديگر پرسش هاى بسيار مهم در باب قصّه هاى قرآن اين است كه «اساساً كدام يك از روايت هاى قرآنى، قصّه قرآنى است؟» در پاسخ به اين سؤال، برخى معتقدند كه تنها بخشى از خبرهاى قرآنى كه هم عناصر هنرى قصّه در آن ها حضور داشته باشند و هم به نحو قابل توجّهى به آن ها پرداخته شده باشد، زير نام قصّه جاى مى گيرند.(4) عدّه اى هم بر آنند كه هر ذكر خبرى از اقوام پيشين، قصّه


1. زمخشرى: الكشّاف، ج 2، دار الكتاب اللّبنانى، بيروت، ص 44. 2. همان، ص 401. 3. فراموش نشود كه مُراد، ارائه شاهد از كلام زمخشرى است; و گرنه، ما پيش تر تفاوت ميان اَنباء و قصص را بيان كرديم. 4. مأمون فريد جرار: خصائص القصّة الاسلاميّة، دار المناره للنّشر و التّوزيع، 1988، ص 61.