پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص33

نبرد آينده ميان ايران و روم(1)، خبر از فتح مكّه(2)، و پيش بينى شكست مشركان در جنگ بدر.(3) امّا قرآن اين گونه خبر دهى ها را قصّه گويى نناميده است، زيرا در اصطلاح قرآن، قصّه گفتن يعنى پى گرفتن اخبار گذشتگان. اصولا در اين گونه اخبار است كه مى توان عبرت ها و موعظه ها را پى گرفت; ولى در اخبار جارى و آينده بيش تر خود كشف واقعيّت مطرح است. همين پى گرفتن عبرت ها در بيان قرآن كريم مورد تصريح قرار گرفته است: ( لَقَدْ كانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبابِ) (4) در داستان هاشان براى خردمندان عبرتى است.

تفاوت حكايت و قصّه

«حكايت» قالبى است براى بازگويى يك رويداد، بدون وارد كردن عناصر قصّه. به اين ترتيب، به نظر مى رسد نام حكايت براى قصّه هاى قرآن سازگارتر باشد. پس چرا قرآن نام قصّه، و نه حكايت، را برگزيده است؟ پاسخ اين است كه در حكايت، «محاكات» و بازتاب واقعيّت و صِرفِ تجسّم اشخاص وحوادث مورد نظر است. امّا در قصّه، جان دادن به واقعيّت ها و پى گيرى آثار برآمده از آن ها مُراد است. قرآن در قصّه هاى خويش به زمان ها و مكان هاى واقعى هويّتى ويژه مى بخشد و ما را در همان قطعه قرار مى دهد، به گونه اى كه بتوانيم ردّ پاى مضامين را پى گيريم و صرفاً بازتابى از واقعيّت ها را پيش رو نداشته باشيم.


1. روم / 1 تا 3: «الم. غُلِبَتِ الرُّومُ فِى أَدْنَى الاَْرْضِ…». 2. نصر: «إِذا جاءَ نَصْرُاللهِ وَالْفَتْحُ…». 3. قمر / 45: (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُولُّونَ الدُّبُرَ) . 4. يوسف / 111.