هنر هشتم-ج1-ص94
از آن حقايق به او نمى رسد و گاهى هست كه انسان باز است و مبسوط ، و همه شعاعها
و انوار به درون او مى تابد و چه بسا انسان خودش مثل خورشيد نور مى دهد و خود او
نيز ، نورانيت خويش را احساس مى كند اين لحظات را بايستى در كلمات و
فرمايشات امام حسين ( ع ) جستجو كرد و براى خود ايجاد نمود
خب ! ما هشت سال فداكارى داشته ايم و حالا همين برادران جانباز و يا آزاده ،
هر حادثه اى كه برايشان رخ داده است و هر تجربه مخلصانه اى كه با خود دارند ،
كافى است كه انسان هايى را هدايت كند من معمولا پشت كتاب هايى كه مى خوانم
تقريظى مى نويسم و يا آنچه به ذهنم رسيده ياد داشت مى كنم ، اين كتاب ( ( فرمانده
من ) ) را كه خواندم ، بى اختيار پشتش زيارتنامه نوشتم
السلام عليك يا احباء الله
يعنى واقعا ديدم كه انسان چگونه در برابر اين عظمتها احساس حقارت مى كند من
حقيقتا آن شكوه و عظمت را در اين كتاب ديدم و در برابر آن احساس حقارت كردم
چه كسى مى تواند اين شكوه را به ما نشان بدهد ؟ اين شكوه و عظمت وجود دارد كسى
بايد آن را بما نشان بدهد او كيست ؟ او شما هستيد يعنى شما اگر قدر خودتان را
بدانيد ، مى توانيد حامل آن چنان نورانيتى باشيد كه انسانها را منقلب كند
آن حقيقت ، يك لحظه اتفاق افتاد و از بين رفت البته در ملكوت ، باقى است
اما در اين عالم ناسوت ، در مقياس مادى ، در حساب زمان و مكان ، در يك لحظه
حادثه اى رخ داد و تمام شد و رفت چه كسى مى تواند اين حادثه را ماندگار كند ؟ آن
كيست كه مى تواند اين حادثه را آن طور كه حتى چشم عادى در ( ( حضور ) ) نمى بيند ،
در ( ( غياب ) ) آن به دل انسان تفهيم بكند ؟ ( ( هنر ) ) ، اين توان را دارد و
از عهده اين كار بر مى آيد بنده خودم