پایگاه تخصصی فقه هنر

هنر هشتم-ج1-ص65

بكشد ، مى رود سراغ مسائل درجه دو و گاهى هم مسائل مضرى كه اصلا نبايستى مطرح بشوند
زخم هاى انقلاب را ، دردهاى انقلاب را ديدن و آنها را درشت كردن ، برجسته كردن
، رنگ و جلاى داستانى به آنها زدن و آنها را پخش كردن ، اين هيچ خدمتى به انقلاب
نيست ! انقلاب نقاط قوت و درخشندگى بيشترى دارد در كنار نقاط درد و كمبود و
محروميتى كه دارد هيچ انقلابى را هم شما نمى توانيد سراغ كنيد كه در او رنج و درد و
زحمت نباشد آن مايه هنرى كه امروز وجود دارد چه شعر ، چه فيلم ، چه قصه و چه
نمايشنامه ها و فيلمنامه هايى كه نوشته مى شود ، منهاى اجرا بايد ظريف ترين ،
انسانى ترين ، و پرشكوه ترين و عالى ترين نقاط ممكن را در اين انقلاب پيدا كند و
اينها را به سلك نظم بكشد نقاطى كه ما كم نداريم من از باب نمونه بگويم در همين
جا و در همين سالن ، دو سه سال قبل از اين ، قصه اى خوانده شد اينجا – كه من هم
اينجا نشسته بودم – آن قصه شكوه مقاومت فوق انسانى يك پدر را در برابر حادثه
شهادت فرزندش و در جستجوى جسد گمشده فرزندش به سلك تحرير كشيده بود يك ترسيم
كاملا هنرمندانه و زيبا ، اين ها خوب است ديگر ! يك لحظه و يك حادثه را يك
نويسنده يك داستان مى كند شما يك جانباز را در نظر بگيريد كه جوان سالم نيرومندى
است كه از تمام لذات زندگى مى تواند بهره ببرد او بر مى خيزد و با فراخوان
انقلاب به جبهه مى رود و مى رود به خطوط مقدم و سينه به سينه دشمن مى ايستد و قطع
نخاع مى شود و بر مى گردد و وقتى بر مى گردد ، آن لحظه اى كه به هوش مى آيد و
مى تواند خودش را باز بيابد و يك چيزى بگويد ، مى گويد من اگر الان هم با اين
شرايط بتوانم كارى براى انقلاب بكنم ، مى كنم ! اين موضوع يك فيلم زيبا ، موضوع
يك داستان