الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص91
از او پرسيدند:
چه چيز تو را به اين پايه از فصاحت و بلاغت رساند؟
جواب داد:
حِفظُ كَلامِ الاَْصلَعْ
((حفظ كردن كلام اميرالمؤ منين على عليه السلام )).
((اصْلَع )) يعنى كسى كه موهاى جلوى سرش ريخته باشد و علّت اينكه نام امام على عليه السلام را صراحتا نمى آورد به وابستگى هاى فكرى او مربوط مى شود كه از كارگزاران دربار مروان بن محمّد، آخرين خليفه اموى است و كاتب دربار نيز بوده است . (392)
على الجندى (رئيس دانشكده علوم در دانشگاه قاهره ) مى گويد:
((با مطالعه نهج البلاغه نوعى خاص از آهنگ موسيقى بر اعماق احساس انسان پنجه مى افكند، از نظر سَجْع و نظم و ترتيب كلمات و جملات چنان مرتّب است كه مى توان آن را شعر منثور ناميد)). (393)
علاّمه ابن الجوزى (متوفّى 567) هجرى مى گويد:
((على عليه السلام كلماتى را به زبان آورد كه سرشار از عصمت است ، او با ميزان حكمت سخن مى گفت و خدا با اينگونه كلمات مهابت و شكوهى بر او افكنده است ، و بگوش هر كسى برسد دچار حيرت و شگفتى مى گردد.
خداوند در سخن گفتن نعمتى به على عليه السلام ارزانى داشته است كه توانسته حلاوت و ملاحت را يكجا گرد آورد. و سحر بيان و زيبائى فصاحت را با هم در آميزد.
نه مى توان كلمه اى از آن انداخت و نه با حجّت و دليلى مى توان با آن مسابقه داد.
سخنگويان را به ناتوانى و عجز مى كشاند و گوى سبقت را از همه مسابقه دهندگان مى ربايد، سخنان امام على عليه السلام كه نور نبوّت برآن پرتو افكن است ، مغزهارا به حيرت و شگفتى دچار مى كند )). (394)
عبّاس محمد عقّاد نويسنده و مورّخ معروف مصرى مى گويد:
((در كتاب نهج البلاغه ، نور آيات توحيد و حكمت الهى ، چنان درخشان و پرتو افكن است كه برّرسى و تحقيق همه پژوهندگان معارف الهى را شامل مى شود… و مهر شخصيّت علوى از پشت سطرها و از ميان حروف اين كتاب پديدار است و چون خوب دقّت كنى و گوش فرا دهى ، صداى امام را از آن سوى كلمات مى شنوى نه صداى ديگرى را)). (395)
دكتر طه حسين در رابطه با يكى از كلمات زيباى امام در پيرامون شناخت حقّ و عدم شخصيّت زدگى مى گويد:
((من پس از وحى و سخن خدا جوابى باشكوه تر و شيواتر از اين جواب نديده و نمى شناسم )).
دكتر زكّى مبارك مى گويد:
((من اعتقاد دارم كه مطالعه كتاب نهج البلاغه روح شهامت و مردانگى انسان را تقويت مى كند، زيرا از روح بزرگ و پرتوانى صادر شده است كه در برابر تمام دشواريها چون شير ايستاده است )). (396)
گروهى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه واله دور هم نشسته و از هر درى سخن مى گفتند گفتگو از حروف الفباء به ميان آمد، همگى به اتفاق آراء بر آن شدند كه حرف ((الف )) بيش از ساير حروف در تركيب كلمات و جمله بنديها به كار مى رود
در اين هنگام اميرالمؤ منين عليه السلام بپاخاسته و خطبه اى طولانى بدون ((الف )) ناگهان ايراد فرمود:
((حمدت و عظمت من عظمت منّته ، و سبغت نعمته ، و سبقت رحمته غضبه ، و تمّت كلمته ، و نفذت مشيّته ، و بلغت قضيّته ، حمدته حمد مقر لربوبيّته ، متخضع لعبوديته ، متنصّل من خطيئة …))
و نيز خطبه اى ديگر بدون نقطه ناگهان ايراد كرد كه اوّل آن اين است :
((الحمدللّه اهل الحمد و ماءواه ، و له اوكد الحمد واحلاه ، و اسرع الحمد و اسراه …)) (397)
و نيز خطبه ديگرى از آن حضرت عليه السلام بدون نقطه نقل شده كه اوّل آن چنين است :
((الحمدللّه الملك المحمود، المالك الودود، مصوّر كلّ مولود، و موئل كلّ مطرود…)) (398)